( صفت ) پر فریب پر دستان .
پر افسون
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پرافسون. [ پ ُ اَ ] ( ص مرکب ) پرفریب. پردستان :
همی گفت و مژگان پر از آب کرد
پرافسون دل و لب پر از باد سرد.
همی گفت و مژگان پر از آب کرد
پرافسون دل و لب پر از باد سرد.
فردوسی.
کلمات دیگر: