نظر زدن. [ ن َ ظَ زَ دَ] ( مص مرکب ) چشم زخم رسانیدن. ( ناظم الاطباء ). چشم زدن. نظر کردن. چشم زخم زدن. به چشم بد کردن. ( یادداشت مؤلف ). || نظر کردن. ( آنندراج از فرهنگ سکندرنامه بری ). نظر افکندن. نگاه کردن :
نزد برکس از تنگ چشمی نظر
ز چشمش دهانش بسی تنگ تر.
نزد برکس از تنگ چشمی نظر
ز چشمش دهانش بسی تنگ تر.
نظامی ( آنندراج ).