کلمه جو
صفحه اصلی

جحافی

لغت نامه دهخدا

جحافی. [ ج َح ْ حا ] ( ص نسبی ) منسوب است به جحاف که محله ای است به نیشابور. ( از الانساب سمعانی ).

جحافی. [ ج َح ْ حا ] ( اِخ ) محمدبن عبداﷲبن محمدبن ابی الوزیر التاجر، مکنی به ابوعبدالرحمان. از ابوحاتم رازی حدیث شنید و ابوعبداﷲ الحاکم از او حدیث استماع کرد. وی مردی صالح بود و در بیستم ماه رمضان بسال 341 هَ. ق. در نودویک سالگی درگذشت. نسبت او به جحاف است که محله ای است در نیشابور. ( از معجم البلدان ).

جحافی . [ ج َح ْ حا ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن محمدبن ابی الوزیر التاجر، مکنی به ابوعبدالرحمان . از ابوحاتم رازی حدیث شنید و ابوعبداﷲ الحاکم از او حدیث استماع کرد. وی مردی صالح بود و در بیستم ماه رمضان بسال 341 هَ . ق . در نودویک سالگی درگذشت . نسبت او به جحاف است که محله ای است در نیشابور. (از معجم البلدان ).


جحافی . [ ج َح ْ حا ] (ص نسبی ) منسوب است به جحاف که محله ای است به نیشابور. (از الانساب سمعانی ).



کلمات دیگر: