کلمه جو
صفحه اصلی

جحدب

لغت نامه دهخدا

جحدب. [ ج َ دَ ] ( ع ص ) کوتاه بالا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ). جَحدَر. ( منتهی الارب ). و رجوع به جحدر شود.

جحدب. [ ج َ دَ ] ( ع اِ ) ابن البیطار از رافقی آرد که : جحدب را در دیگی بسوزند و خاکستر آن را بر ریش آکله پاشند، سود دارد. ( از مفردات ابن البیطار ) .

جحدب. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) از خطبای بنی تمیم است. او را با جریر مشاجراتی بوده و جریر در حق او گفته است :
قبح الاله و لایقبح غیره
بظراً تفلق عن مفارق جحدب.
و همچنین با خالدبن سلمه مخزومی خطیب ملاقات کرده و مناظره ای میان آنها روی داده است. رجوع به البیان و التبیین ج 1 ص 267 شود.

جحدب. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) ابن جرعب ، مکنی به ابوالصلت. نسّاب است. ( از منتهی الارب ).

جحدب . [ ج َ دَ ] (اِخ ) ابن جرعب ، مکنی به ابوالصلت . نسّاب است . (از منتهی الارب ).


جحدب . [ ج َ دَ ] (اِخ ) از خطبای بنی تمیم است . او را با جریر مشاجراتی بوده و جریر در حق او گفته است :
قبح الاله و لایقبح غیره
بظراً تفلق عن مفارق جحدب .
و همچنین با خالدبن سلمه ٔ مخزومی خطیب ملاقات کرده و مناظره ای میان آنها روی داده است . رجوع به البیان و التبیین ج 1 ص 267 شود.


جحدب . [ ج َ دَ ] (ع اِ) ابن البیطار از رافقی آرد که : جحدب را در دیگی بسوزند و خاکستر آن را بر ریش آکله پاشند، سود دارد. (از مفردات ابن البیطار) .


جحدب . [ ج َ دَ ] (ع ص ) کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) شیر بیشه . (ناظم الاطباء). جَحدَر. (منتهی الارب ). و رجوع به جحدر شود.



کلمات دیگر: