کلمه جو
صفحه اصلی

چسپان

لغت نامه دهخدا

چسپان. [ چ َ ] ( نف ) پیوسته و متصل و ملصق. ( آنندراج ). متصل و ملصق و چسبیده و پیوسته. ( ناظم الاطباء ). چسپ :
تن مده اختلاط چسپان را
جامه تنگ زود پاره شود.
؟ ( از آنندراج ).
|| شایسته و سزاوار. || تنگ. ( ناظم الاطباء ). || تند. چالاک چسپ. جلد. فرز. تر و چسپان. تر و چسپ. رجوع به چسپ شود.

چسپان. [ چ َ ] ( اِ ) قسمی از جامه ای که بالای جامه ها پوشند. ( ناظم الاطباء ).

چسپان . [ چ َ ] (اِ) قسمی از جامه ای که بالای جامه ها پوشند. (ناظم الاطباء).


چسپان . [ چ َ ] (نف ) پیوسته و متصل و ملصق . (آنندراج ). متصل و ملصق و چسبیده و پیوسته . (ناظم الاطباء). چسپ :
تن مده اختلاط چسپان را
جامه ٔ تنگ زود پاره شود.

؟ (از آنندراج ).


|| شایسته و سزاوار. || تنگ . (ناظم الاطباء). || تند. چالاک چسپ . جلد. فرز. تر و چسپان . تر و چسپ . رجوع به چسپ شود.


کلمات دیگر: