کلمه جو
صفحه اصلی

جحدری

لغت نامه دهخدا

جحدری. [ ج َ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب است به جحدر که نام مردی است. ( از الانساب سمعانی ).

جحدری. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) کامل بن طلحة بصری ، مکنی به ابویحیی به این اسم مشهور است. او در بغداد سکونت داشت و از مالک و لیث بن سعد روایت میکرد و حنبل بن اسحاق از او روایت میکند. وی در حدیث نرمش دارد. او به سال 231 هَ. ق. و به روایتی 232 درگذشت. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ). این نام منسوب به جحدر، ربیعةبن ضبیعةبن قیس است. رجوع به لباب الانساب و جحدر شود.

جحدری. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) مالک بن مسمع. از علما یا اشراف بصره و منسوب به جحدر، ربیعةبن ضبیعةبن قیس... است. رجوع به لباب الانساب شود.

جحدری . [ ج َ دَ ] (اِخ ) کامل بن طلحة بصری ، مکنی به ابویحیی به این اسم مشهور است . او در بغداد سکونت داشت و از مالک و لیث بن سعد روایت میکرد و حنبل بن اسحاق از او روایت میکند. وی در حدیث نرمش دارد. او به سال 231 هَ . ق . و به روایتی 232 درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). این نام منسوب به جحدر، ربیعةبن ضبیعةبن قیس است . رجوع به لباب الانساب و جحدر شود.


جحدری . [ ج َ دَ ] (اِخ ) مالک بن مسمع. از علما یا اشراف بصره و منسوب به جحدر، ربیعةبن ضبیعةبن قیس ... است . رجوع به لباب الانساب شود.


جحدری . [ ج َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به جحدر که نام مردی است . (از الانساب سمعانی ).



کلمات دیگر: