کلمه جو
صفحه اصلی

جحام

لغت نامه دهخدا

جحام. [ ج َح ْ حا ] ( ع ص ) بخیل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بخیل و زفت. ( شرح قاموس ).

جحام. [ ج ُ ] ( ع اِ ) بیماریی که چشم را آماساند. ( از اقرب الموارد ) ( بحر الجواهر ). بیماریی است که چشم و سرهای سگان را آماساند و گاه بمردم عارض شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درد چشم که چشم برآماسد از آن. ( مهذب الاسماء ).

جحام . [ ج َح ْ حا ] (ع ص ) بخیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بخیل و زفت . (شرح قاموس ).


جحام . [ ج ُ ] (ع اِ) بیماریی که چشم را آماساند. (از اقرب الموارد) (بحر الجواهر). بیماریی است که چشم و سرهای سگان را آماساند و گاه بمردم عارض شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). درد چشم که چشم برآماسد از آن . (مهذب الاسماء).



کلمات دیگر: