کلمه جو
صفحه اصلی

خباءه

لغت نامه دهخدا

( خباءة ) خباءة. [ خ ُ ءَ ] ( ع اِ ) دختر . بنت و منه : «خباءة خیر من یفعة سوء»؛ یعنی دختر ملازم خانه به از غلام بدکار است. ( از متن اللغة ).

خباءة. [ خ ُ ب َ ءَ ] ( ع ص ، اِ )زن ملتزم بیت. زنی که از منزل بیرون نرود. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از تاج العروس ) ( از البستان ). || آن زن که پدید آید و پس پنهان شود.( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( ازتاج العروس ). منه : «ان ابغض کنائتی الی الخباة الطلعة». || قطعه ای از پنبه. ( از متن اللغة ).

خباءة. [ خ ُ ءَ ] (ع اِ) دختر . بنت و منه : «خباءة خیر من یفعة سوء»؛ یعنی دختر ملازم خانه به از غلام بدکار است . (از متن اللغة).


خباءة. [ خ ُ ب َ ءَ ] (ع ص ، اِ)زن ملتزم بیت . زنی که از منزل بیرون نرود. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از البستان ). || آن زن که پدید آید و پس پنهان شود.(مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (ازتاج العروس ). منه : «ان ابغض کنائتی الی الخباة الطلعة». || قطعه ای از پنبه . (از متن اللغة).



کلمات دیگر: