جا کشو را گویند . و آن دانه باشد سیاه و روشن و لغزنده و نرم که در داروهای چشم بکار برند و بر وزن مخزن و گوزن هم آمده است .
جخجن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جخجن . [ ج َ خ َ ] (اِ) جَخِجن . رجوع به جَخِجن شود.
جخجن. [ ج َ خ ِ ] ( اِ ) جاکشو را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). و آن دانه ای باشد سیاه و روشن و لغزنده و نرم که در داروهای چشم بکار برند و بر وزن مخزن و گوزن هم آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ). تشمیزج. جاکسو. چاکسون. جخجس. ( ناظم الاطباء ). جَخِچن. چشمک. چشخام. چاکسو. ( جهانگیری ).
جخجن. [ ج َ خ َ ] ( اِ ) جَخِجن. رجوع به جَخِجن شود.
جخجن. [ ج َ خ َ ] ( اِ ) جَخِجن. رجوع به جَخِجن شود.
جخجن . [ ج َ خ ِ ] (اِ) جاکشو را گویند. (برهان ) (آنندراج ). و آن دانه ای باشد سیاه و روشن و لغزنده و نرم که در داروهای چشم بکار برند و بر وزن مخزن و گوزن هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). تشمیزج . جاکسو. چاکسون . جخجس . (ناظم الاطباء). جَخِچن . چشمک . چشخام . چاکسو. (جهانگیری ).
کلمات دیگر: