حذلم . [ ح َ ل َ ] (ع ص ) کوتاه گرداندام استوارخلقت . (منتهی الارب ). دغه .
حذلم
لغت نامه دهخدا
حذلم . [ح َ ل َ ] (اِخ ) پدر تمیم تابعی است . (منتهی الارب ).
حذلم. [ ح َ ل َ ] ( ع ص ) کوتاه گرداندام استوارخلقت. ( منتهی الارب ). دغه.
حذلم. [ح َ ل َ ] ( اِخ ) پدر تمیم تابعی است. ( منتهی الارب ).
حذلم.[ ح َ ل َ ] ( اِخ ) الاسدی. ابن فقعس بن طریف اسدی عدنانی. جدی جاهلی است. و گویند از پرگوئی بدین لقب خوانده شد. ( اعلام زرکلی ص 214 از نهایةالارب نویری ص 192 ).
حذلم. [ح َ ل َ ] ( اِخ ) پدر تمیم تابعی است. ( منتهی الارب ).
حذلم.[ ح َ ل َ ] ( اِخ ) الاسدی. ابن فقعس بن طریف اسدی عدنانی. جدی جاهلی است. و گویند از پرگوئی بدین لقب خوانده شد. ( اعلام زرکلی ص 214 از نهایةالارب نویری ص 192 ).
حذلم .[ ح َ ل َ ] (اِخ ) الاسدی . ابن فقعس بن طریف اسدی عدنانی . جدی جاهلی است . و گویند از پرگوئی بدین لقب خوانده شد. (اعلام زرکلی ص 214 از نهایةالارب نویری ص 192).
کلمات دیگر: