خباشة.[ خ ُ ش َ ] (اِخ ) نام جدّ رزبن خبیش و پدر شریف محدث است . (از منتهی الارب ).
خباشه
لغت نامه دهخدا
( خباشة ) خباشة.[ خ ُ ش َ ] ( اِخ ) نام جدّ رزبن خبیش و پدر شریف محدث است. ( از منتهی الارب ).
خباشه. [ خ ُ ش َ ] ( ع اِ ) آنچه از طعام و جز آن بگیر آورده شده باشد. || جماعت و گروهی که از یک قبیله نباشند. ( از معجم الوسیط ).
خباشه. [ خ ُ ش َ ] ( ع اِ ) آنچه از طعام و جز آن بگیر آورده شده باشد. || جماعت و گروهی که از یک قبیله نباشند. ( از معجم الوسیط ).
خباشه . [ خ ُ ش َ ] (ع اِ) آنچه از طعام و جز آن بگیر آورده شده باشد. || جماعت و گروهی که از یک قبیله نباشند. (از معجم الوسیط).
کلمات دیگر: