کلمه جو
صفحه اصلی

جحمه

لغت نامه دهخدا

( جحمة ) جحمة. [ ج َم َ ] ( ع اِ ) چشم ، به لغت حمیر. ( تاج العروس ) ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ) ( آنندراج ). جحمتا الانسان و الاسد؛ عیناه. ابن سیده گوید: تنها به لغت اهل یمن به معنی چشم است. و به گفته صاحب لسان : جحمتا الاسد؛عیناه بکل لغة. ( از ذیل اقرب الموارد ) :
ایا جحمتا بکّی علی اُم عامر
أکیلة قلّوب باحدی المذانب.
( از تاج العروس ).
در این شعر وجوه دیگری گفته شده است. رجوع به تاج العروس شود. || آتش توبرتو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جُحمَة. ( منتهی الارب ). رجوع به جُحْمة شود.

جحمة. [ ج ُ م َ ] ( ع اِ ) آتش توبرتو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || توقد. ( ذیل اقرب الموارد ): رأیت جحمة النار؛ اَی توقدها. ( لسان از ذیل اقرب الموارد ). جَحْمة. ( منتهی الارب ). و رجوع به جَحْمة شود.

جحمة. [ ج َم َ ] (ع اِ) چشم ، به لغت حمیر. (تاج العروس ) (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ). جحمتا الانسان و الاسد؛ عیناه . ابن سیده گوید: تنها به لغت اهل یمن به معنی چشم است . و به گفته ٔ صاحب لسان : جحمتا الاسد؛عیناه بکل لغة. (از ذیل اقرب الموارد) :
ایا جحمتا بکّی علی اُم عامر
أکیلة قلّوب باحدی المذانب .

(از تاج العروس ).


در این شعر وجوه دیگری گفته شده است . رجوع به تاج العروس شود. || آتش توبرتو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جُحمَة. (منتهی الارب ). رجوع به جُحْمة شود.

جحمة. [ ج ُ م َ ] (ع اِ) آتش توبرتو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || توقد. (ذیل اقرب الموارد): رأیت جحمة النار؛ اَی توقدها. (لسان از ذیل اقرب الموارد). جَحْمة. (منتهی الارب ). و رجوع به جَحْمة شود.



کلمات دیگر: