جابر ابن احمد رزق شافعی اوراست نفحات الکریم الغنی فی تخمیس قصیده عبدالموطی المقری المدنی
حدیدی
فرهنگ فارسی
جابر ابن احمد رزق شافعی اوراست نفحات الکریم الغنی فی تخمیس قصیده عبدالموطی المقری المدنی
لغت نامه دهخدا
حدیدی. [ ح َ] ( ع اِ ) کبیکج. سوسک. سوشک. کف الضبع ( السبع ). و بیونانی بطراخیون و سالتین ( شالبین ) اغریون و بترکی ماستواچیچگی. رجوع به ابن بیطار و ترجمه لکلرک شود.
حدیدی. [ ح َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حدید. آهنین.
حدیدی. [ ح َ ] ( اِخ ) او راست : تاریخ آل عثمان نظماً تا سلطان سلیمان. سعدالدین در «تاج التواریخ » از آن نقل کند. ( کشف الظنون ).
حدیدی. [ ح َ ] ( اِخ ) یکی از شعرای عثمانی است که در قرن دهم هجری می زیست ، و از اهالی قریه قره جک واقع در جوار ادرنه بود. پسر آهنگری است. طریق علم را طی نموده به درجه مدرسی رسیده ، ولی اشعارش چندان شیرین نیست. ( قاموس الاعلام ترکی ).
حدیدی. [ ح َ ] ( اِخ ) احمدبن احمدبن علی حدیدی شهاب الدین. متوفی 868 هَ. ق. او راست : شرح مقدمه آجرومیه در نحو. النصیحة الرابحة لذوی العقول الراجحة. ( هدیة العارفین ج 1 ص 132 ).
حدیدی. [ ح َ ] ( اِخ ) جابربن احمد رزق شافعی. او راست : نفحات الکریم الغنی فی تخمیس قصیدة عبدالموطی المقری المدنی ، که در چاپخانه العلمیة در مدینة به سال 1330 هَ. ق. در 21 ص چاپ شده است. ( معجم المطبوعات ).
حدیدی . [ ح َ ] (اِخ ) احمدبن احمدبن علی حدیدی شهاب الدین . متوفی 868 هَ . ق . او راست : شرح مقدمه ٔ آجرومیه در نحو. النصیحة الرابحة لذوی العقول الراجحة. (هدیة العارفین ج 1 ص 132).
حدیدی . [ ح َ ] (اِخ ) او راست : تاریخ آل عثمان نظماً تا سلطان سلیمان . سعدالدین در «تاج التواریخ » از آن نقل کند. (کشف الظنون ).
حدیدی . [ ح َ ] (اِخ ) جابربن احمد رزق شافعی . او راست : نفحات الکریم الغنی فی تخمیس قصیدة عبدالموطی المقری المدنی ، که در چاپخانه ٔ العلمیة در مدینة به سال 1330 هَ . ق . در 21 ص چاپ شده است . (معجم المطبوعات ).
حدیدی . [ ح َ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی است که در قرن دهم هجری می زیست ، و از اهالی قریه ٔ قره جک واقع در جوار ادرنه بود. پسر آهنگری است . طریق علم را طی نموده به درجه ٔ مدرسی رسیده ، ولی اشعارش چندان شیرین نیست . (قاموس الاعلام ترکی ).
حدیدی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حدید. آهنین .
حدیدی . [ ح َ] (ع اِ) کبیکج . سوسک . سوشک . کف الضبع (السبع). و بیونانی بطراخیون و سالتین (شالبین ) اغریون و بترکی ماستواچیچگی . رجوع به ابن بیطار و ترجمه ٔ لکلرک شود.
حدیدی . [ ح ِ ] (ع اِ) سیدریطس . ابن بیطار آنرا بغلط سندریطس آورده و لکلرک در ترجمه ٔ خود گوید صحیح آن سیدریتیس است . (لکلرک ج 3 ص 298 و ج 1 ص 423).