کلمه جو
صفحه اصلی

جخف

فرهنگ فارسی

قخر کردن یا بخواب رفتن یا سبک گردیدن

لغت نامه دهخدا

جخف. [ ج َ ] ( ع مص ) فخر کردن بزیاد از حد خویش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). جَخَف. جَخیف. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بخواب رفتن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). || سبک گردیدن. ( از قطر المحیط ). سبکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || تهدید کردن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از قطر المحیط ) ( قاموس و تاج از ذیل اقرب الموارد ). جَخَف. جَخیف. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) آواز خرخر خوابنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).خره کشیدن در خواب. ( شرح قاموس ) ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || آواز بلندتر از آواز خرخر خوابنده. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). || وقول عمر: جخفاً جخفاً؛ اَی فخراً فخراً و شرفاً شرفاً. ( از شرح قاموس ) ( آنندراج ). این کلمه مفعول مطلق و عامل آن فعل اجخف محذوف است. ( از اقرب الموارد ).

جخف. [ ج َ خ َ ] ( ع مص ) به معنی جَخْف در تمام معانی مصدری. ( از قطر المحیط )( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به جَخْف شود.

جخف. [ ج ُ خ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ جَخیف. رجوع به جخیف شود.

جخف . [ ج َ ] (ع مص ) فخر کردن بزیاد از حد خویش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). جَخَف . جَخیف . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بخواب رفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || سبک گردیدن . (از قطر المحیط). سبکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تهدید کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از قطر المحیط) (قاموس و تاج از ذیل اقرب الموارد). جَخَف . جَخیف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) آواز خرخر خوابنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).خره کشیدن در خواب . (شرح قاموس ) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || آواز بلندتر از آواز خرخر خوابنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || وقول عمر: جخفاً جخفاً؛ اَی فخراً فخراً و شرفاً شرفاً. (از شرح قاموس ) (آنندراج ). این کلمه مفعول مطلق و عامل آن فعل اجخف محذوف است . (از اقرب الموارد).


جخف . [ ج َ خ َ ] (ع مص ) به معنی جَخْف در تمام معانی مصدری . (از قطر المحیط)(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جَخْف شود.


جخف . [ ج ُ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ جَخیف . رجوع به جخیف شود.



کلمات دیگر: