کلمه جو
صفحه اصلی

جداجد

لغت نامه دهخدا

جداجد. [ ج َ ج ِ ] ( ع اِ ) ج ِ جُدجُد. ( منتهی الارب ). رجوع به جدجد شود.

جداجد. [ ج ُ ج ُ ] ( ق مرکب ) جداجدا. رجوع به جداجدا شود.

جداجد. [ ج َ ج ِ ] ( اِخ ) یاقوت آرد: ج ِ جَدجَد به معنی زمین سخت و صاف است. و در حدیث هجرت جایی به این نام آمده است. و ممکن است جمع جُدجُد به معنی چاه قدیمی باشد و بنابراین نام چاههایی قدیمی است که محل آن معلوم نیست. رجوع به معجم البلدان شود.

جداجد. [ ج َ ج ِ ] (اِخ ) یاقوت آرد: ج ِ جَدجَد به معنی زمین سخت و صاف است . و در حدیث هجرت جایی به این نام آمده است . و ممکن است جمع جُدجُد به معنی چاه قدیمی باشد و بنابراین نام چاههایی قدیمی است که محل آن معلوم نیست . رجوع به معجم البلدان شود.


جداجد. [ ج َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جُدجُد. (منتهی الارب ). رجوع به جدجد شود.


جداجد. [ ج ُ ج ُ ] (ق مرکب ) جداجدا. رجوع به جداجدا شود.



کلمات دیگر: