کلمه جو
صفحه اصلی

تبرد

لغت نامه دهخدا

تبرد. [ ت َ ب َرْ رُ ] ( ع مص ) خویشتن به آب سرد بشستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ). غسل کردن با آب سرد. ( تاج العروس ). در آب فرورفتن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( از تاج العروس ). غسل کردن در آب. || جمع شدن آب در چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

تبرد. [ ت ِ رِ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ). مصنف تاج العروس «ت » را اصلی دانسته و گوید بعضی هم «ت » را زاید و محل آن را در «برد» دانسته اند، چنانکه خود نیز در آن ماده این کلمه را آورده و افزاید: ولی صاحب لسان «ب » را مقدم داشته است ( بترد ). رجوع به تاج العروس ج 2 ص 299 و 308 شود.

تبرد. [ ت َ ب َرْ رُ ] (ع مص ) خویشتن به آب سرد بشستن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). غسل کردن با آب سرد. (تاج العروس ). در آب فرورفتن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از تاج العروس ). غسل کردن در آب . || جمع شدن آب در چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


تبرد. [ ت ِ رِ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). مصنف تاج العروس «ت » را اصلی دانسته و گوید بعضی هم «ت » را زاید و محل آن را در «برد» دانسته اند، چنانکه خود نیز در آن ماده این کلمه را آورده و افزاید: ولی صاحب لسان «ب » را مقدم داشته است (بترد). رجوع به تاج العروس ج 2 ص 299 و 308 شود.



کلمات دیگر: