کلمه جو
صفحه اصلی

جثی

لغت نامه دهخدا

جثی. [ ج ِ ثی ی ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ جاثی.( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). بزانو نشینندگان. ( آنندراج ) : و نذر الظالمین فیها جِثیا. ( قرآن 72/19 ). جُثی . ( قطر المحیط ).

جثی. [ ج ُ ثا ] ( ع اِ ) ج ِ جثوة. رجوع به جُثوَة شود.
- جثی الحرم ؛ سنگ پاره های یکجا فراهم نهاده بر حدود حرم. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) ( آنندراج ).
- || سنگهای گرداگرد حرم که بر آن ذبح کردندی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
|| بت. ( آنندراج ). بتها که قربانیها بر آن ذبح میکنند. ( از قطر المحیط ).

جثی. [ ج ُ ثی ی ] ( ع مص ) بزانو نشستن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). به هر دو زانو نشستن. ( آنندراج ). || ایستاده شدن بر سر انگشتان. ( از قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ایستادن بسرانگشت پای. ( آنندراج ). || ( ص ، اِ ) جِثی . رجوع به جِثی شود.

جثی.[ ج َ ثی ی ] ( اِخ ) نام کوهی است. ( از منتهی الارب ).

جثی . [ ج ِ ثی ی ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاثی .(از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بزانو نشینندگان . (آنندراج ) : و نذر الظالمین فیها جِثیا. (قرآن 72/19). جُثی ّ. (قطر المحیط).


جثی . [ ج ُ ثا ] (ع اِ) ج ِ جثوة. رجوع به جُثوَة شود.
- جثی الحرم ؛ سنگ پاره های یکجا فراهم نهاده بر حدود حرم . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (آنندراج ).
- || سنگهای گرداگرد حرم که بر آن ذبح کردندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
|| بت . (آنندراج ). بتها که قربانیها بر آن ذبح میکنند. (از قطر المحیط).


جثی . [ ج ُ ثی ی ] (ع مص ) بزانو نشستن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). به هر دو زانو نشستن . (آنندراج ). || ایستاده شدن بر سر انگشتان . (از قطر المحیط) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ایستادن بسرانگشت پای . (آنندراج ). || (ص ، اِ) جِثی ّ. رجوع به جِثی شود.


جثی .[ ج َ ثی ی ] (اِخ ) نام کوهی است . (از منتهی الارب ).



کلمات دیگر: