شاخي , سفت , سخت , شيپوري , شهوتي
مقرن
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
رمح مقرن نیزه که سر آن را بلند کنند تا به کسی نرسد .
لغت نامه دهخدا
مقرن . [ م ُ رَ ] (ع ص ) رمح مقرن ؛ نیزه ای که سر آن را بلند کنند تا به کسی نرسد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقرن . [ م َ رَ / م ِ رَ ] (ع اِ) چوبی است که بر گردن دو گاو قلبه ران می بندند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مقرن . [ م ِ رَ ] (ع اِ) هرآنچه متحد کند یک چیزی را با چیز دیگر. (ناظم الاطباء).
مقرن. [ م َ رَ / م ِ رَ ] ( ع اِ ) چوبی است که بر گردن دو گاو قلبه ران می بندند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
مقرن. [ م ُ ق َرْ رَ ] ( ع ص ) نیک بسته شده به رسن ، منه قوله تعالی : و آخَرین َ مقرنین فی الاصفاد . ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مقرن. [ م ِ رَ ] ( ع اِ ) هرآنچه متحد کند یک چیزی را با چیز دیگر. ( ناظم الاطباء ).
مقرن. [ م ُ رَ ] ( ع ص ) رمح مقرن ؛ نیزه ای که سر آن را بلند کنند تا به کسی نرسد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مقرن . [ م ُ رِ ] (ع ص ) توانایی و قوت دهنده و یاریگر و منه قوله تعالی : و ما کنا له مقرنین ؛ ای مطیقین . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آن که او را یاریگر نباشد در ستور راندن و کشاورزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). صاحب گوسفند و شتری که بر اداره ٔ ملک خود توانا نباشد و کمکی برای اداره ٔ ملک یا سیراب کردن شتران و یا راندن ستور نداشته باشد. (از اقرب الموارد).
مقرن . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ع ص ) نیک بسته شده به رسن ، منه قوله تعالی : و آخَرین َ مقرنین فی الاصفاد . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای الجزایر