لئونید آندریف. لئونید نیکلایویچ آندریف به روسی:Леони́д Никола́евич Андре́ев؛ ۲۱ اوت ۱۸۷۱–۱۲ سپتامبر ۱۹۱۹) یک نمایشنامه نویس و نویسندهٔ رمان و داستان کوتاه اهل روسیه است که او را به عنوان پدر اکسپرسیونیسم ادبیات روسی می شناسند. او یکی از با استعدادترین و پرکار نمایندگان عصر نقره ای بود. سبک ادبی آندریف ترکیبی از عناصر مکاتب ادبی رئالیسم، طبیعت گرایی و نمادگرایی روسی است.
نوروزی، مهناز (۱۳۸۹). «سیری در افکار و عقاید لئونید نیکلایویچ آندریف؛ با نگاهی بر داستان «یکی بود، یکی نبود» و تقابل زندگی و مرگ در آن». مطالعات زبان و ترجمه. ۴۲ (۲). دریافت شده در ۱ دسامبر ۲۰۱۶. پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده است (کمک)
آندریف، از یک سو در بحبوحه بحران های اجتماعی و انقلاب های روسیه حضور داشت و از سوی دیگر در مسیر ایده ها و جریانات اجتماعی و ادبی مختلف قرار گرفته بود. او در دوره های مختلف زندگی اش با عقاید و افکار و تمایلات زیادی دست و پنجه نرم کرد. او تلنگری به همه مکتب های ادبی نوین زد و در راهی طولانی از رئالیسم به سمبولیسم، با در هم آمیختن این دو مکتب، طراوت و ظرافت خاصی به آثارش بخشید. او همواره به دنبال یافتن پاسخی برای پرسش های بی شمارش در زندگی از جمله سرنوشت، عشق، امید، زندگی، مرگ و غیره بود.
لئونید در اریول روسیه در یک خانواده طبقه متوسط به دنیا آمد. او در مسکو و سنت پترزبورگ به تحصیل حقوق پرداخت و پلیس-خبرنگار دادگاه مسکو شد. او هر روز بدون جلب هرگونه توجه خاص به انجام کارهای روزمره و محقری می پرداخت که به او سپرده می شد. آندریف در این دوره جند شعر نوشت و تلاش هایی برای انتشار آن ها کرد اما بسیاری از ناشران او را پس زدند. در سال ۱۸۹۸ اولین داستان کوتاهش «بارگاموت و گاراسکا» را در روزنامه کوریر مسکو منتشر شد. این داستان مورد توجه ماکسیم گورکی قرار گرفت و به آندریف توصیه کرد بر کار ادبی خود تمرکز کند. آندریف در نهایت از حقوق دست کشید و به سرعت به یک چهره ادبی مشهور تبدیل شد و این آغازی شد برای دوست دو نویسنده که تا سال ها برقرار بود. با کمک گورکی، آندریف به عضویت گروه ادبی سربا مسکو درآمد و بسیاری از آثارش در مجموعهٔ زنانیه گورکی منتشر شد.
اولین مجموعه داستان کوتاه و رمان کوتاه آندریف در سال ۱۹۰۱ به سرعت به فروش یک چهارم میلیون نسخه دست یافت و او را به یک ستاره ادبی در روسیه بدل کرد. داستان یکی بود، یکی نبود که در اولین مجموعه آثارش در سال ۱۹۰۱ به چاپ رسید، دغدغه نویسنده دربارهٔ موضوع مرگ و زندگی را به روشنی بیان می دارد. او عقیده دارد که مرگ، پایان حضور جسمانی هر انسان در این دنیا است، ولی زندگی همچنان پس از مرگ او و بدون او ادامه دارد. قهرمان اصلی داستان، لاورنتی پترویچ، سیمای انسان معاصر است که غرق در جسم خود بوده و از روح و روان خویش غافل مانده و در نهایت پشیمان می گردد.
نوروزی، مهناز (۱۳۸۹). «سیری در افکار و عقاید لئونید نیکلایویچ آندریف؛ با نگاهی بر داستان «یکی بود، یکی نبود» و تقابل زندگی و مرگ در آن». مطالعات زبان و ترجمه. ۴۲ (۲). دریافت شده در ۱ دسامبر ۲۰۱۶. پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده است (کمک)
آندریف، از یک سو در بحبوحه بحران های اجتماعی و انقلاب های روسیه حضور داشت و از سوی دیگر در مسیر ایده ها و جریانات اجتماعی و ادبی مختلف قرار گرفته بود. او در دوره های مختلف زندگی اش با عقاید و افکار و تمایلات زیادی دست و پنجه نرم کرد. او تلنگری به همه مکتب های ادبی نوین زد و در راهی طولانی از رئالیسم به سمبولیسم، با در هم آمیختن این دو مکتب، طراوت و ظرافت خاصی به آثارش بخشید. او همواره به دنبال یافتن پاسخی برای پرسش های بی شمارش در زندگی از جمله سرنوشت، عشق، امید، زندگی، مرگ و غیره بود.
لئونید در اریول روسیه در یک خانواده طبقه متوسط به دنیا آمد. او در مسکو و سنت پترزبورگ به تحصیل حقوق پرداخت و پلیس-خبرنگار دادگاه مسکو شد. او هر روز بدون جلب هرگونه توجه خاص به انجام کارهای روزمره و محقری می پرداخت که به او سپرده می شد. آندریف در این دوره جند شعر نوشت و تلاش هایی برای انتشار آن ها کرد اما بسیاری از ناشران او را پس زدند. در سال ۱۸۹۸ اولین داستان کوتاهش «بارگاموت و گاراسکا» را در روزنامه کوریر مسکو منتشر شد. این داستان مورد توجه ماکسیم گورکی قرار گرفت و به آندریف توصیه کرد بر کار ادبی خود تمرکز کند. آندریف در نهایت از حقوق دست کشید و به سرعت به یک چهره ادبی مشهور تبدیل شد و این آغازی شد برای دوست دو نویسنده که تا سال ها برقرار بود. با کمک گورکی، آندریف به عضویت گروه ادبی سربا مسکو درآمد و بسیاری از آثارش در مجموعهٔ زنانیه گورکی منتشر شد.
اولین مجموعه داستان کوتاه و رمان کوتاه آندریف در سال ۱۹۰۱ به سرعت به فروش یک چهارم میلیون نسخه دست یافت و او را به یک ستاره ادبی در روسیه بدل کرد. داستان یکی بود، یکی نبود که در اولین مجموعه آثارش در سال ۱۹۰۱ به چاپ رسید، دغدغه نویسنده دربارهٔ موضوع مرگ و زندگی را به روشنی بیان می دارد. او عقیده دارد که مرگ، پایان حضور جسمانی هر انسان در این دنیا است، ولی زندگی همچنان پس از مرگ او و بدون او ادامه دارد. قهرمان اصلی داستان، لاورنتی پترویچ، سیمای انسان معاصر است که غرق در جسم خود بوده و از روح و روان خویش غافل مانده و در نهایت پشیمان می گردد.
wiki: لئونید آندریف