کلمه جو
صفحه اصلی

مستدرکه

لغت نامه دهخدا

( مستدرکة ) مستدرکة. [ م ُ ت َ رِ ک َ ] ( ع ص ) تأنیث مستدرِک. رجوع به مستدرک و استدراک شود.

مستدرکة. [ م ُت َ رِ ک َ ] ( اِخ ) فرقه ای از نجاریه. ( اقرب الموارد ). گروهی از فرقه نجاریه هستند که بر قسمتی از خودشان که معروف به زعفرانیه بودند استدراک نموده گفتند: کلام اﷲ مطلقاً مخلوق است ولکن ما با سنت موافقت نموده و گوئیم کلام اﷲ غیرمخلوق است. و گفته اند آنچه را که مخالفان طریقت ما گویند ما گفتار آنان را به دروغ تعبیر می کنیم حتی اگر بگویند لااله الااﷲ، گوئیم آن هم دروغ باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون از شرح المواقف ).

مستدرکة. [ م ُ ت َ رَ ک َ ] ( ع ص ) تأنیث مستدرَک. رجوع به مستدرک و استدراک شود.

مستدرکة. [ م ُ ت َ رَ ک َ ] (ع ص ) تأنیث مستدرَک . رجوع به مستدرک و استدراک شود.


مستدرکة. [ م ُت َ رِ ک َ ] (اِخ ) فرقه ای از نجاریه . (اقرب الموارد). گروهی از فرقه ٔ نجاریه هستند که بر قسمتی از خودشان که معروف به زعفرانیه بودند استدراک نموده گفتند: کلام اﷲ مطلقاً مخلوق است ولکن ما با سنت موافقت نموده و گوئیم کلام اﷲ غیرمخلوق است . و گفته اند آنچه را که مخالفان طریقت ما گویند ما گفتار آنان را به دروغ تعبیر می کنیم حتی اگر بگویند لااله الااﷲ، گوئیم آن هم دروغ باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون از شرح المواقف ).



کلمات دیگر: