استخوان بند
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) شکسته بند
لغت نامه دهخدا
استخوان بند. [ اُ ت ُ خوا / خا ب َ ] ( نف مرکب ) مُجبّر.آروبند. شکسته بند. || ( اِ مرکب ) چوبهائی که بدان استخوان شکسته را بندند. صقیفه. ( منتهی الارب ). || عصابه که بر استخوان شکسته بندند.
کلمات دیگر: