hostile
پرکینه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) پر حسد پر حقد .
لغت نامه دهخدا
پرکینه.[ پ ُ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) پرکین. حَقود :
هم ایزد گشسپ و یلان سینه را
بپرسید و گردان پرکینه را.
بکردار باد اندرآمد ز جای.
هم ایزد گشسپ و یلان سینه را
بپرسید و گردان پرکینه را.
فردوسی.
وزین روی پرکینه دل سوفرای بکردار باد اندرآمد ز جای.
فردوسی.
گویش مازنی
/pare kine/ پرهای ریزی که پس از پرکندن در بدن مرغ به جا ماند و آن را شعله ی آتش بسوزانند
پرهای ریزی که پس از پرکندن در بدن مرغ به جا ماند و آن را شعله ...
کلمات دیگر: