کلمه جو
صفحه اصلی

مجهل

فرهنگ معین

(مَ هَ ) [ ع . ] (اِ. ) بیابانی که نشانه ای در آن نباشد و مسافران راه به جایی نبرند.

لغت نامه دهخدا

مجهل . [ م َ هََ ] (ع ص ) ارض مجهل ؛ زمین بی کوه و نشان که در آن کسی راه نیابد. تثنیه و جمع ندارد. (ازمنتهی الارب ) (از آنندراج ). زمینی که در آن کسی راه نیابد. || بیابان بی کوه و نشان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دشتی که در آن نشان راه گم و مجهول باشد. ضد مَعلَم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ، مجاهل . (یادداشت ایضاً) (از اقرب الموارد).


مجهل. [ م ِ هََ ] ( ع اِ ) چوب که بدان باده را جنبانند. مِجهَلَة.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چوبی که بدان آتش افروخته را جنبانند. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ج 7 ص 268 ). || شیر بیشه. || ( ص ) نادان. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

مجهل. [ م َ هََ ] ( ع ص ) ارض مجهل ؛ زمین بی کوه و نشان که در آن کسی راه نیابد. تثنیه و جمع ندارد. ( ازمنتهی الارب ) ( از آنندراج ). زمینی که در آن کسی راه نیابد. || بیابان بی کوه و نشان. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). دشتی که در آن نشان راه گم و مجهول باشد. ضد مَعلَم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ج ، مجاهل. ( یادداشت ایضاً ) ( از اقرب الموارد ).

مجهل . [ م ِ هََ ] (ع اِ) چوب که بدان باده را جنبانند. مِجهَلَة.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چوبی که بدان آتش افروخته را جنبانند. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ج 7 ص 268). || شیر بیشه . || (ص ) نادان . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).



کلمات دیگر: