کلمه جو
صفحه اصلی

نقاوه

عربی به فارسی

خلوص


فرهنگ فارسی

( اسم ) برگزیده منتخب : نخبه و نقاوه کل ما هو موجود ( رسول ص ) .
بر گزیده ٠ خلاصه ٠

فرهنگ معین

(نُ وَ یا وِ ) [ ع . نقاوة ] (اِ. ) برگزیده ، منتخب .

لغت نامه دهخدا

نقاوه. [ ن َ / ن ُ وَ / وِ ] ( از ع ، اِ ) برگزیده و خلاصه. ( غیاث اللغات ). گزیده. پسندیده. نقوه. بهین چیزی. خیار مال. بهترین چیز. ( یادداشت مؤلف ) : خراسان که خلاصه بیضه دولت و نقاوه مملکت است بدو ارزانی داشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 38 ).

نقاوة. [ ن ُ وَ ] (ع اِ) برگزیده . خلاصه . (آنندراج ). رجوع به نَقاوَةشود. || گیاهی است شور که بدان جامه شویند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، نقاوی . || (مص ) نقاء. نقائة. نقایة. نَقاوَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به نقاء و نَقاوَة شود.


نقاوة. [ن َ وَ ] (ع اِ) بهین . (دهار). خیار و خلاصه ٔ چیزی . (از اقرب الموارد). برگزیده ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نقوة. نقایة. (منتهی الارب ). نُقاوَة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نقاة. (اقرب الموارد). ج ، نقا، نقاء. رجوع به نقاوه شود. || (مص ) پاکیزه گردیدن . (از منتهی الارب ). پاک شدن . (زوزنی ) (دهار). نقاء. نقائة. نقایة. نُقاوَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به نقاء شود.


فرهنگ عمید

خلاصه و برگزیدۀ چیزی، برگزیده.


کلمات دیگر: