having a bushy beared [not in a polite use]
ریشو
فارسی به انگلیسی
bearded, unshaven, whiskered
مترادف و متضاد
ریشو
فرهنگ فارسی
ریشدار، مردی که ریش درازدارد، ریشور
۱ - ( صفت ) آنکه دارای ریش است . ۲ - کسی که دارای ریش بلندی است .
مرد بزرگ ریش . ضد کوسه . پر ریش
۱ - ( صفت ) آنکه دارای ریش است . ۲ - کسی که دارای ریش بلندی است .
مرد بزرگ ریش . ضد کوسه . پر ریش
فرهنگ معین
(ص مر. ) مردی که ریش دارد.
لغت نامه دهخدا
ریشو. ( ص نسبی ) مرد بزرگ ریش. ضد کوسه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). بلمه. پرریش. ریش تپه. بزرگ ریش. لحیانی. آنکه ریش بزرگ و انبوه دارد. مقابل کوسه. ( یادداشت مؤلف ) :
چه مدبر و چه مقبل چه صادق و چه منکر
چه صامت و چه ناطق چه کوسه و چه ریشو.
من کوسه و تو ریشو.
|| آنکه ریش دارد. ( یادداشت مؤلف ).
چه مدبر و چه مقبل چه صادق و چه منکر
چه صامت و چه ناطق چه کوسه و چه ریشو.
مولوی.
- امثال :من کوسه و تو ریشو.
|| آنکه ریش دارد. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ عمید
کسی که ریش دراز دارد، ریش دار، ریشور.
کلمات دیگر: