مثقل
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(مُ قَ ) [ ع . ] (اِمف . ) بار سنگین ، تحمیل شده ، گرانبار.
(مُ ثَ قِّ) [ ع . ] (اِفا.) سنگین کننده ، گران سنگ گرداننده .
(مُ قَ) [ ع . ] (اِمف .) بار سنگین ، تحمیل شده ، گرانبار.
لغت نامه دهخدا
مثقل. [ م ُ ق َ ] ( ع ص ) گرانبار شده از وام و قرض. ( ناظم الاطباء ). || گرانبار شده از مرض. ( از ذیل اقرب الموارد ). || گرانبار شده. سنگین بار شده :
مثقلان خاک برجا ماندند
سابقون السابقون در راندند.
مثقل. [ م ُ ث َق ْ ق َ ] ( ع ص ) سنگین بار و گران سنگ گردانیده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گران شده. گرانبار شده. سنگین شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- قتل مثقل ؛ با سنگ و جز آن کشتن کسی را : بازاریان چون بقال را بدان صفت دیدند صیاد را به زخم گرفتند و چندان بزدند تا هلاک شد. این خبر به سمع والی رسید که... صیادی را بازاریان در غوغا به قتل مثقل بکشتند. ( سندبادنامه ص 202 ). || مشدد، یعنی حرفی که دارای علامت تشدید باشد. ( ناظم الاطباء ). || مقابل مخفف : اباجاد، مثقل ابجد است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || متحرک. مقابل مخفف بمعنی ساکن. ( یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 35 ). || مظلوم و ستمدیده. ( ناظم الاطباء ).
مثقل. [ م ُ ث َق ْ ق ِ ] ( ع ص ) گران سنگ گرداننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آنکه بار را سنگین می کند و گران سنگ می گرداند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تثقیل شود.
مثقل . [ م ُ ث َق ْ ق َ ] (ع ص ) سنگین بار و گران سنگ گردانیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گران شده . گرانبار شده . سنگین شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- قتل مثقل ؛ با سنگ و جز آن کشتن کسی را : بازاریان چون بقال را بدان صفت دیدند صیاد را به زخم گرفتند و چندان بزدند تا هلاک شد. این خبر به سمع والی رسید که ... صیادی را بازاریان در غوغا به قتل مثقل بکشتند. (سندبادنامه ص 202). || مشدد، یعنی حرفی که دارای علامت تشدید باشد. (ناظم الاطباء). || مقابل مخفف : اباجاد، مثقل ابجد است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || متحرک . مقابل مخفف بمعنی ساکن . (یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 35). || مظلوم و ستمدیده . (ناظم الاطباء).
مثقل . [ م ُ ث َق ْ ق ِ ] (ع ص ) گران سنگ گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه بار را سنگین می کند و گران سنگ می گرداند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثقیل شود.
مثقلان خاک برجا ماندند
سابقون السابقون در راندند.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 342).
|| ستور گرانبار. (ناظم الاطباء).
مثقل . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) ستور آهسته رو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || امراءة مثقل ؛ زنی که گران و ظاهر شود آبستنی او. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). زن باردار و آبستن . (ناظم الاطباء). || در زحمت و آزار از بیماری و از خواب و از بخل و لؤم . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
۲. گران بار از وام.
۱. سنگین شده، گران بارگردیده.
۲. حرفی که دارای تشدید باشد.
۱. گرانبار.
۲. گرانبار از وام.
۱. سنگینشده؛ گرانبارگردیده.
۲. حرفی که دارای تشدید باشد.