کلمه جو
صفحه اصلی

ریشه کن کردن

فارسی به انگلیسی

eradicate, exterminate, extirpate, uproot, to eradicate, to extirpate, to cure radically

to eradicate, to extirpate, to cure radically


eradicate, exterminate, extirpate, uproot


فارسی به عربی

جزر ، اِجتیاحٌ

مترادف و متضاد

root (فعل)
داد زدن، ریشه کن کردن، ریشه دار کردن، پوزه بخاک مالیدن، از عددی ریشه گرفتن

eradicate (فعل)
از بین بردن، ریشه کن کردن

root out (فعل)
ریشه کن کردن

uproot (فعل)
ریشه کن کردن، از ریشه کندن، برکندن، از بن در اوردن

root up (فعل)
ریشه کن کردن

extirpate (فعل)
از بین بردن، ریشه کن کردن، بکلی نابود کردن، از بن کندن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - درختی را از ریشه کندن . ۲ - چیزی را نابود کردن .

فرهنگ معین

( ~. کَ. کَ دَ ) (مص م . ) از بین بردن ، نابود کردن .


کلمات دیگر: