کلمه جو
صفحه اصلی

دنب

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - عضوی از حیوان که در منتهای خلفی وی قرار دارد و آن از تعدد مهره های استخوان در دنبالچه بوجود آمدهاست . در جانوران چهار پا دم بشکل دستهای مو در پشت پاها آویزان است و در پرندگان بشکل پرهایی که در پایان بدن آنها روییده . یا دم گاو ۱ - دنب گاو . ۲ - تازیانه بزرگ . ۳ - نفیر گاودم . یا با دم خود گردو شکستن بسیار شاد وخندان بودن از پیشامدی نیک . یا دم بتله ندادن طوری با احتیاط زفتار کردن که دچار عواقب وخیم نشوند . یا دم گاوی بدست آوردن ( داشتن ) ۱ - وسیلهای ( برای امرار معاش ) بدست آوردن ( داشتن ) ۲ - ساقه کوتاه و باریکی که میوه یا دانه آن بوسیله آن به شاخه درخت و گیاه متصل است . یا دم خروس ۱ - دمب خروس دنب دیک . ۲ - بهانه : [[ دم خروسی در دست دارد ]] .
کوتاه بالا .

فرهنگ معین

(دُ ) (اِ. ) دم . ، ~کسی را در بشقاب گذاشتن به مسخره کسی را احترام کردن .

لغت نامه دهخدا

دنب . [ دِن ْ ن َ ] (ع ص )کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


دنب . [ دُمْب ْ ] (اِ) دم و دمب وذنب . (ناظم الاطباء). به معنی دم است که در مقابل سرباشد و به عربی ذنب خوانند. (برهان ) (از لغت محلی شوشتر). به معنی دم بهائم است . (از غیاث ). دم ، اعم ازآنکه از حیوان باشد یا پرنده . دمب . ذنب عرب معرب ازاین کلمه ٔ فارسی است . (یادداشت مؤلف ) :
چو باز دانا کو گیرد ازحباری سر
به گرددنب نگردد بترسد از پیخال .

زینبی .


و بغیر از دنب ایشان [ دو سوسمار ] هیچ عضو پیدا نه ... دنب ها را در خود گیرند. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 40).
گر بری گوش ور کنی دنبم
بنده از جای خود نمی جنبم .

(از امثال و حکم دهخدا).


اهلب ؛ دنب بریده . دنب بسیارموی . کیسار؛دنب برداشتن اسب در دویدن . لألاة؛ دنب جنبانیدن آهوبرگان . (منتهی الارب ). و رجوع به دم شود.

دنب. [ دُمْب ْ ] ( اِ ) دم و دمب وذنب. ( ناظم الاطباء ). به معنی دم است که در مقابل سرباشد و به عربی ذنب خوانند. ( برهان ) ( از لغت محلی شوشتر ). به معنی دم بهائم است. ( از غیاث ). دم ، اعم ازآنکه از حیوان باشد یا پرنده. دمب. ذنب عرب معرب ازاین کلمه فارسی است. ( یادداشت مؤلف ) :
چو باز دانا کو گیرد ازحباری سر
به گرددنب نگردد بترسد از پیخال.
زینبی.
و بغیر از دنب ایشان [ دو سوسمار ] هیچ عضو پیدا نه... دنب ها را در خود گیرند. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 40 ).
گر بری گوش ور کنی دنبم
بنده از جای خود نمی جنبم.
( از امثال و حکم دهخدا ).
اهلب ؛ دنب بریده. دنب بسیارموی. کیسار؛دنب برداشتن اسب در دویدن. لألاة؛ دنب جنبانیدن آهوبرگان. ( منتهی الارب ). و رجوع به دم شود.

دنب. [ دِن ْ ن َ ] ( ع ص )کوتاه بالا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

= دُم

دُم#NAME?


دانشنامه عمومی

مختصات: ۲۰h ۴۱m ۲۵٫۹s٬ +۴۵° ۱۶′ ۴۹″
فهرست ستارگان نامزد ابرنواختر
دُنب یا دُنب ماکیان یا ذَنَبُ الدَجاجه یا رِدف (به انگلیسی: Deneb) (α Cyg / α Cygni / آلفا ماکیان) درخشان ترین ستاره در صورت فلکی ماکیان و یکی از سه گوش مثلث تابستانی است.و با قدر ظاهری ۱.۲۵ جزو درخشان ترین ستارگان آسمان قرار می گیرد. یک ابرغول سفید است و به همین دلیل جزو ستارگان روشن آسمان هم قرار می گیرد.
ابوریحان بیرونی درباره این ستاره می گوید: «بر دمچه سواران فراری ردف خوانده می شود زیرا از پس سواران می رود.»
deneb صورت انگلیسی کلمه «ذنب» عربی است که خود از دنب فارسی گرفته شده و در نام عربی این ستاره کوتاه شده عبارت «ذنب الدجاجة» به معنی «دم مرغ» است. در عربی صورت ماکیان را دجاجة می خوانده اند و ستاره دنب ظاهراً دم این مرغ را نشان می دهد.


کلمات دیگر: