کلمه جو
صفحه اصلی

ادره

فرهنگ فارسی

( اسم ) استسقائ خصیه
ورم بیضه

لغت نامه دهخدا

( آدره ) آدره. [ دِ رَ ] ( ع ص ) شبی سرد. ( مهذب الاسماء ).
ادره. [ اُ رَ / اَ دَ رَ ] ( ع اِ ) دبّگی. دبه خایگی. بادخایگی. ورم بیضه. فتق. غری. بادگندی. ( مهذب الاسماء ). قیله. نفخة فی خصیته. ( مهذب الاسماء ). قلیط. باد خصیه. تَناس. علتیست که در خایه پیدا شود بواسطه نزول باد یا رطوبت در کیسه خایه. بزرگ شدن کیسه خایه و ریختن آنچه در بالاست بواسطه اتساع مریطاء در آن کیسه. بزرگ شدن خایه از حد خود بسبب عروض باد و رطوبت. ( از شرح نصاب ) ( غیاث اللغات ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ادرة، بضم الف و سکون دال مهمله ، بادیست که در خایه عارض شود. و مردم آنرا قیل نامند و در زبان پارسی این عارضه را دبّه خوانند و ادرةالماء که به ادرةالدوالی نیز معروفست ریزش رطوبات زیاد در رگهای هر دو خایه باشد، چنانچه در بحرالجواهر گفته. و گاه باشد که بین ادره و قیله فرق نهند. شرح آن در فصل لام از باب قاف بیاید - انتهی. بیماری است که بسبب شکافته شدن پوست تنک زیرپوستی که بر آن موی زهار است روده ها در آوند خایه افتاده باشد و در فارسی دبه گویند و آن نمیشود مگر در جانب چپ یا بیماری فتق است که در یکی از دو خایه رسیده باشد. رجوع به قیله شود.

اﷲدره. [ اَل ْ لاه دَ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره شهرستان سنندج ، در سه هزارگزی جنوب دیواندره و نه هزارگزی باختر شوسه سنندج - دیواندره. کوهستانی و سردسیر است. سکنه آن 350 تن سنی هستند و به کردی سخن میگویند و آب آن از رودخانه و چشمه ، و محصول آن غلات ،حبوبات و لبنیات ، و شغل مردم زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. این ده در دو محل بفاصله 4 هزارگزی واقع است و بنام بالا و پائین نامیده میشود. سکنه پائین 180 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

ادره . [ اُ رَ / اَ دَ رَ ] (ع اِ) دبّگی . دبه خایگی . بادخایگی . ورم بیضه . فتق . غری . بادگندی . (مهذب الاسماء). قیله . نفخة فی خصیته . (مهذب الاسماء). قلیط. باد خصیه . تَناس . علتیست که در خایه پیدا شود بواسطه ٔ نزول باد یا رطوبت در کیسه ٔ خایه . بزرگ شدن کیسه ٔ خایه و ریختن آنچه در بالاست بواسطه ٔ اتساع مریطاء در آن کیسه . بزرگ شدن خایه از حد خود بسبب عروض باد و رطوبت . (از شرح نصاب ) (غیاث اللغات ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ادرة، بضم الف و سکون دال مهمله ، بادیست که در خایه عارض شود. و مردم آنرا قیل نامند و در زبان پارسی این عارضه را دبّه خوانند و ادرةالماء که به ادرةالدوالی نیز معروفست ریزش رطوبات زیاد در رگهای هر دو خایه باشد، چنانچه در بحرالجواهر گفته . و گاه باشد که بین ادره و قیله فرق نهند. شرح آن در فصل لام از باب قاف بیاید - انتهی . بیماری است که بسبب شکافته شدن پوست تنک زیرپوستی که بر آن موی زهار است روده ها در آوند خایه افتاده باشد و در فارسی دبه گویند و آن نمیشود مگر در جانب چپ یا بیماری فتق است که در یکی از دو خایه رسیده باشد. رجوع به قیله شود.


فرهنگ عمید

نوعی بیماری که به دلیل ورم کردن کیسۀ بیضه بروز می کند، غری، دبه خایگی.


کلمات دیگر: