کلمه جو
صفحه اصلی

کفری

فرهنگ فارسی

( دکتر ) محمد خان کرمانشاهی ابن پیر محمد زارع ( و . کرمانشاه ۱۲۴۵ - ف . ۱۳۲۶ ه ق . ) . وی ابتدا در نجف تحصیل کرد . سپس به کرمانشاه بازگشت و پس از فراگرفتن زبان فرانسوی در دارالفنون تهران بطبابت پرداخت و آنگاه بتشویق دکتر تولوزان و بامر اعتضاد السلطنه بفرانسه رفت و بعد از گذراندن پایان نامه خود در ۱۲۹۶ ه ق . بایران برگشت و معلم دارالفنون و رئیس مریضخانه دولتی گردید و بعدا از اطبای دربار سلطنتی شد و تا تاریخ فوت خود همواره باین قبیل مشاغل معالجه و تالیف سر- گرم بود . وی در پزشکی و فیزیک تالیفات متعدد دارد و ظاهرا ترجمه [ تلماک ] بفارسی نیز از اوست .
( اسم ) میو. خوشه مانند خرما که از یک طرف بوسیل. برگ غلاف مانند ی پوشیده شداه شکوف. خرما .

فرهنگ معین

(کُ ) (ص نسب . ) کنایه از: خشمگین ، آشفته .

لغت نامه دهخدا

کفری . [ ک ُ ] (اِخ ) شاعر و از نجبای یزدخاست فارس و از شاعران عهد صفوی است . از اوست :
یار اگر نازد ز بیت طاق ابرومی رسد
کان دو مصرع در بیاض آفتاب و ماه نیست .

(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 419).


و رجوع به همین کتاب شود.

کفری . [ ک ُ ] (اِخ ) میرحسن ... از سادات تربت و در شاعری و شکسته نویسی استاد بود. از تربت به هند رفت و در درگاه خان خانان مورد توجه و عنایت قرار گرفت و در 1017 هَ . ق . درگذشت . از اوست :
چو بوی گل به گریبان غنچه بودم گم
بصد فریب در این گلشنم صبا آورد.
(از صبح گلشن چ سنگی ص 340) (از قاموس الاعلام ترکی ج 5 ص 3870).


کفری . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کفر. کافر و بیدین . (آنندراج ). بیدین و ملحد و فاسق و فاجر و بت پرست . (ناظم الاطباء). کسی که کفر می گوید. گاهی بصورت لقب برای اشخاصی که اظهار نارضایی از آفرینش می کنند و زبان انتقاد دارند بکار می رود: شیخ کفری . کریم کفری . دکتر محمدخان کفری و... (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). || عصبانی . (فرهنگ فارسی معین ).
- کفری شدن ؛ سخت ناراحت و خشمناک شدن . نظیر بالا آمدن کفر. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) :
نه به سر شوق نگاری نه حضوری تأثیر
عشق کفری شده از دست مسلمانی ما.

محسن تأثیر(از آنندراج ).



کفری . [ ک ُ ف ُ / ک َ ف َ / ک ِ ف ِرْ را ] (ع اِ) شکوفه ٔ خرما یا غلاف وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پوست بهار خرما. (الفاظ الادویه ). کاردو. (مهذب الاسماء). پوست و غلاف شکوفه ٔ درخت خرما. (تحفه ٔحکیم مؤمن ). کاناز. گوزه مخ . کم نخل . غنچه ٔ خرما. جفری . قشرالطلعة. (یادداشت مؤلف ). || میوه ٔ خوشه مانند خرما که از یک طرف بوسیله ٔ برگ غلاف مانندی پوشیده شده . شکوفه ٔ خرما. (فرهنگ فارسی معین ).
و رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و مخزن الادویه شود.


کفری. [ ک ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به کفر. کافر و بیدین. ( آنندراج ). بیدین و ملحد و فاسق و فاجر و بت پرست. ( ناظم الاطباء ). کسی که کفر می گوید. گاهی بصورت لقب برای اشخاصی که اظهار نارضایی از آفرینش می کنند و زبان انتقاد دارند بکار می رود: شیخ کفری. کریم کفری. دکتر محمدخان کفری و... ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). || عصبانی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کفری شدن ؛ سخت ناراحت و خشمناک شدن. نظیر بالا آمدن کفر. ( از فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ) :
نه به سر شوق نگاری نه حضوری تأثیر
عشق کفری شده از دست مسلمانی ما.
محسن تأثیر( از آنندراج ).

کفری. [ ک ُ ف ُ / ک َ ف َ / ک ِ ف ِرْ را ] ( ع اِ ) شکوفه خرما یا غلاف وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). پوست بهار خرما. ( الفاظ الادویه ). کاردو. ( مهذب الاسماء ). پوست و غلاف شکوفه درخت خرما. ( تحفه ٔحکیم مؤمن ). کاناز. گوزه مخ. کم نخل. غنچه خرما. جفری. قشرالطلعة. ( یادداشت مؤلف ). || میوه خوشه مانند خرما که از یک طرف بوسیله برگ غلاف مانندی پوشیده شده. شکوفه خرما. ( فرهنگ فارسی معین ).
و رجوع به تحفه حکیم مؤمن و مخزن الادویه شود.

کفری. [ ک ُ ] ( اِخ ) شاعر و از نجبای یزدخاست فارس و از شاعران عهد صفوی است. از اوست :
یار اگر نازد ز بیت طاق ابرومی رسد
کان دو مصرع در بیاض آفتاب و ماه نیست.
( از تذکره نصرآبادی ص 419 ).
و رجوع به همین کتاب شود.

کفری. [ ک ُ ] ( اِخ ) میرحسن... از سادات تربت و در شاعری و شکسته نویسی استاد بود. از تربت به هند رفت و در درگاه خان خانان مورد توجه و عنایت قرار گرفت و در 1017 هَ. ق. درگذشت. از اوست :
چو بوی گل به گریبان غنچه بودم گم
بصد فریب در این گلشنم صبا آورد.
( از صبح گلشن چ سنگی ص 340 ) ( از قاموس الاعلام ترکی ج 5 ص 3870 ).

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] عصبی، خشمگین.
۲. مربوط به کفر.
۳. [قدیمی] کافر.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۴°۴۱′ شمالی ۴۴°۵۸′ شرقی / ۳۴٫۶۸۳°شمالی ۴۴٫۹۶۷°شرقی / 34.683; 44.967
شهر کفری در میان سال های ۱۹۱۸-۱۹۲۱. در: وب گاه کفری. بخش های یکم تا پنجم (به کردی سورانی). بازدید: ژوئیه ۲۰۱۰.
بلندا و جایگاه
۳۴°۴۱′۴۵″شمالی ۴۴°۵۷′۵۸″شرقی / ۳۴٫۶۹۵۹°شمالی ۴۴٫۹۶۶۱°شرقی / 34.6959; 44.9661
دیاله
کِفری (به عربی: کفری) (به کردی: کفری Kifrî) شهری است در استان دیاله کشور عراق.این شهر مرکز شهرستان کفری است و در ۱۸۴ کیلومتری جنوب سلیمانیه در کوهپایهٔ کوه باباشهسوار (به کردی و عربی: باباشاسوار Baba Şaswar) واقع شده است.


کلمات دیگر: