( اسم ) میو. خوشه مانند خرما که از یک طرف بوسیل. برگ غلاف مانند ی پوشیده شداه شکوف. خرما .
کفری
فرهنگ فارسی
( اسم ) میو. خوشه مانند خرما که از یک طرف بوسیل. برگ غلاف مانند ی پوشیده شداه شکوف. خرما .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
یار اگر نازد ز بیت طاق ابرومی رسد
کان دو مصرع در بیاض آفتاب و ماه نیست .
(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 419).
و رجوع به همین کتاب شود.
کفری . [ ک ُ ] (اِخ ) میرحسن ... از سادات تربت و در شاعری و شکسته نویسی استاد بود. از تربت به هند رفت و در درگاه خان خانان مورد توجه و عنایت قرار گرفت و در 1017 هَ . ق . درگذشت . از اوست :
چو بوی گل به گریبان غنچه بودم گم
بصد فریب در این گلشنم صبا آورد.
(از صبح گلشن چ سنگی ص 340) (از قاموس الاعلام ترکی ج 5 ص 3870).
- کفری شدن ؛ سخت ناراحت و خشمناک شدن . نظیر بالا آمدن کفر. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) :
نه به سر شوق نگاری نه حضوری تأثیر
عشق کفری شده از دست مسلمانی ما.
محسن تأثیر(از آنندراج ).
کفری . [ ک ُ ف ُ / ک َ ف َ / ک ِ ف ِرْ را ] (ع اِ) شکوفه ٔ خرما یا غلاف وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پوست بهار خرما. (الفاظ الادویه ). کاردو. (مهذب الاسماء). پوست و غلاف شکوفه ٔ درخت خرما. (تحفه ٔحکیم مؤمن ). کاناز. گوزه مخ . کم نخل . غنچه ٔ خرما. جفری . قشرالطلعة. (یادداشت مؤلف ). || میوه ٔ خوشه مانند خرما که از یک طرف بوسیله ٔ برگ غلاف مانندی پوشیده شده . شکوفه ٔ خرما. (فرهنگ فارسی معین ).
و رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و مخزن الادویه شود.
- کفری شدن ؛ سخت ناراحت و خشمناک شدن. نظیر بالا آمدن کفر. ( از فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ) :
نه به سر شوق نگاری نه حضوری تأثیر
عشق کفری شده از دست مسلمانی ما.
کفری. [ ک ُ ف ُ / ک َ ف َ / ک ِ ف ِرْ را ] ( ع اِ ) شکوفه خرما یا غلاف وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). پوست بهار خرما. ( الفاظ الادویه ). کاردو. ( مهذب الاسماء ). پوست و غلاف شکوفه درخت خرما. ( تحفه ٔحکیم مؤمن ). کاناز. گوزه مخ. کم نخل. غنچه خرما. جفری. قشرالطلعة. ( یادداشت مؤلف ). || میوه خوشه مانند خرما که از یک طرف بوسیله برگ غلاف مانندی پوشیده شده. شکوفه خرما. ( فرهنگ فارسی معین ).
و رجوع به تحفه حکیم مؤمن و مخزن الادویه شود.
کفری. [ ک ُ ] ( اِخ ) شاعر و از نجبای یزدخاست فارس و از شاعران عهد صفوی است. از اوست :
یار اگر نازد ز بیت طاق ابرومی رسد
کان دو مصرع در بیاض آفتاب و ماه نیست.
کفری. [ ک ُ ] ( اِخ ) میرحسن... از سادات تربت و در شاعری و شکسته نویسی استاد بود. از تربت به هند رفت و در درگاه خان خانان مورد توجه و عنایت قرار گرفت و در 1017 هَ. ق. درگذشت. از اوست :
چو بوی گل به گریبان غنچه بودم گم
بصد فریب در این گلشنم صبا آورد.
( از صبح گلشن چ سنگی ص 340 ) ( از قاموس الاعلام ترکی ج 5 ص 3870 ).
فرهنگ عمید
۲. مربوط به کفر.
۳. [قدیمی] کافر.
دانشنامه عمومی
شهر کفری در میان سال های ۱۹۱۸-۱۹۲۱. در: وب گاه کفری. بخش های یکم تا پنجم (به کردی سورانی). بازدید: ژوئیه ۲۰۱۰.
بلندا و جایگاه
۳۴°۴۱′۴۵″شمالی ۴۴°۵۷′۵۸″شرقی / ۳۴٫۶۹۵۹°شمالی ۴۴٫۹۶۶۱°شرقی / 34.6959; 44.9661
دیاله
کِفری (به عربی: کفری) (به کردی: کفری Kifrî) شهری است در استان دیاله کشور عراق.این شهر مرکز شهرستان کفری است و در ۱۸۴ کیلومتری جنوب سلیمانیه در کوهپایهٔ کوه باباشهسوار (به کردی و عربی: باباشاسوار Baba Şaswar) واقع شده است.
این روستا در دهستان قره باغ قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱٬۶۳۶ نفر (۳۹۰خانوار) بوده است.