۱ - ( اسم ) اصل و حسب . ۲ - چاهک خرد که بر پشت تخم خرما باشد . ۳ - هسته خرما خسته خرما ۴ - رشته ای که در شکاف خرما باشد . ۵ - ظرفی از بیخ درخت که در آن شراب نگاهدارند . ۶ - ناودان . ۷ - ( صفت ) حقیر اندک : مردمان را نقیری ندهندید از حق خویش . یا نقیبت و قطمیر . ۱ - اندک و بیش . ۲ - امور جزیی و کلی . ۳ - مقیاسی است معادل ۱/۶ فتیل .
نقیر
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(نَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) اصل و حسب . ۲ - شیار روی هستة خرما. ۳ - (ص . ) حقیر، اندک .
لغت نامه دهخدا
نقیر. [ ن َ ] (ع اِ)جوی استه ٔ خرما. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101). چاهک دانه ٔ خرما. (صراح ) (ناظم الاطباء). چاهک پشت خسته ٔ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چاهک پشت هسته ٔ خرما. (ناظم الاطباء). چاهک خرد که بر پشت تخم خرما باشد. (از غیاث اللغات ). آن گو باشد که بر پشت استخوان خرمابود. (تفسیر ابوالفتوح رازی ). گو پشت هسته ٔ خرما. (مهذب الأسماء). نشان پوست استه ٔ خرما. (المرقاة چ بنیاد ص 137). النکتة فی ظهرالنواة. (اقرب الموارد) (از متن اللغة). آن نقطه که بر پشت هسته ٔ خرماست . (فرهنگ خطی ). فروشدگی وسط هسته ٔ خرما به درازا. (یادداشت مؤلف ). || خسته ٔ خرما. (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). || رشته که در شکاف خرما باشد. || ظرفی باشد از بیخ درخت که در آن شراب نگاه دارند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بن چوبی که کنده کرده در آن نبید سازند و نبید آن تیز و تندتر باشد.(از منتهی الارب ) (آنندراج ). کُنده ٔ چوبی که آن را گود کرده در آن نبید سازند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). اصل و تنه ٔ نخل یا درختان دیگر که کنده کنند و در آن خرما و جز آن را شراب اندازند. (از متن اللغة). || (ص ) سوراخ کرده از سنگ و چوب و مانند آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نقرکرده از سنگ و چوب و جز آن . (از اقرب الموارد). || (اِ) تنه ٔ درخت که در آن سوراخ کرده چوب درکنند و همچون زینه سازند تا به وی به غرف رسند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). تنه ٔ درختی که آن را سوراخ سوراخ کرده و چوب در آن سوراخها نهاده و آن را همچون زینه سازند و بر روی آن به سوی غرفه ها بالا روند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ناوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ناوه ٔخمیر. (دهار). لاوک که آرد سرشند در آن . (از مهذب الاسماء). || گو خرد در زمین . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). حفره ای در زمین که آب درآن جمع شود. (از متن اللغة). || نوعی از مگس سیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).ذباب ازرق . (از متن اللغة). ج ، اَنْقِرة. || نژاد مرد. (از منتهی الارب ). اصل . (از مهذب الاسماء). نژاد مرد و اصل آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نجار و اصل مرد. (از متن اللغة). یقال : فلان کریم النقیر؛ أی کریم الاصل . (منتهی الارب ). || (ص ) سخت فقیر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نیک درویش و تنگ دست . یقال : هو فقیر نقیر، أو هو اتباع . (از منتهی الارب ) . || (اِ) وزنی معادل هشت قطمیر است . (یادداشت مؤلف ). || حقیر. (غیاث اللغات ). چیز اندک . (یادداشت مؤلف ) :
خود نقیری است کل عالم و تو
در نقار از پی نقیر مباش .
زآنچه دادم بازنستانم نقیر
سوی پستان بازناید هیچ شیر.
- نقیر و قطمیر ؛ از اندک و بیش مراد دارند و گاهی به لحاظ اندکی و بیشی کنایه از صغیر و کبیر باشد. (غیاث اللغات از لطایف اللغات و منتخب اللغات و کشف اللغات و مدار) (از آنندراج ) :
هرچه دشنام دهم بر تو همه راست بود
شرح آن بازنمایم به نقیر و قطمیر.
چون قیر گشت نامه ٔ اعمال من سیاه
بر من وبال جرم زقطمیر و از نقیر.
نقیر و قطمیر از من گناه اگر بودی
مکن خطاب ز قطمیر و از نقیر مرا.
- || کنایه از جزئیات مقدمات و از مردم عوام که روشناس نباشند. (غیاث اللغات ).
خود نقیری است کل عالم و تو
در نقار از پی نقیر مباش .
سنائی .
زآنچه دادم بازنستانم نقیر
سوی پستان بازناید هیچ شیر.
مولوی .
- نقیر و قطمیر ؛ از اندک و بیش مراد دارند و گاهی به لحاظ اندکی و بیشی کنایه از صغیر و کبیر باشد. (غیاث اللغات از لطایف اللغات و منتخب اللغات و کشف اللغات و مدار) (از آنندراج ) :
هرچه دشنام دهم بر تو همه راست بود
شرح آن بازنمایم به نقیر و قطمیر.
سوزنی .
چون قیر گشت نامه ٔ اعمال من سیاه
بر من وبال جرم زقطمیر و از نقیر.
سوزنی .
نقیر و قطمیر از من گناه اگر بودی
مکن خطاب ز قطمیر و از نقیر مرا.
سوزنی .
- || کنایه از جزئیات مقدمات و از مردم عوام که روشناس نباشند. (غیاث اللغات ).
نقیر. [ ن َ ] ( ع اِ )جوی استه خرما. ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ). چاهک دانه خرما. ( صراح ) ( ناظم الاطباء ). چاهک پشت خسته خرما. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چاهک پشت هسته خرما. ( ناظم الاطباء ). چاهک خرد که بر پشت تخم خرما باشد. ( از غیاث اللغات ). آن گو باشد که بر پشت استخوان خرمابود. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). گو پشت هسته خرما. ( مهذب الأسماء ). نشان پوست استه خرما. ( المرقاة چ بنیاد ص 137 ). النکتة فی ظهرالنواة. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). آن نقطه که بر پشت هسته خرماست. ( فرهنگ خطی ). فروشدگی وسط هسته خرما به درازا. ( یادداشت مؤلف ). || خسته خرما. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). || رشته که در شکاف خرما باشد. || ظرفی باشد از بیخ درخت که در آن شراب نگاه دارند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بن چوبی که کنده کرده در آن نبید سازند و نبید آن تیز و تندتر باشد.( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). کُنده چوبی که آن را گود کرده در آن نبید سازند. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). اصل و تنه نخل یا درختان دیگر که کنده کنند و در آن خرما و جز آن را شراب اندازند. ( از متن اللغة ). || ( ص ) سوراخ کرده از سنگ و چوب و مانند آن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). نقرکرده از سنگ و چوب و جز آن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) تنه درخت که در آن سوراخ کرده چوب درکنند و همچون زینه سازند تا به وی به غرف رسند. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). تنه درختی که آن را سوراخ سوراخ کرده و چوب در آن سوراخها نهاده و آن را همچون زینه سازند و بر روی آن به سوی غرفه ها بالا روند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ناوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ناوه ٔخمیر. ( دهار ). لاوک که آرد سرشند در آن. ( از مهذب الاسماء ). || گو خرد در زمین. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حفره ای در زمین که آب درآن جمع شود. ( از متن اللغة ). || نوعی از مگس سیاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).ذباب ازرق. ( از متن اللغة ). ج ، اَنْقِرة. || نژاد مرد. ( از منتهی الارب ). اصل. ( از مهذب الاسماء ). نژاد مرد و اصل آن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نجار و اصل مرد. ( از متن اللغة ). یقال : فلان کریم النقیر؛ أی کریم الاصل. ( منتهی الارب ). || ( ص ) سخت فقیر. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). نیک درویش و تنگ دست. یقال : هو فقیر نقیر، أو هو اتباع. ( از منتهی الارب ). || ( اِ ) وزنی معادل هشت قطمیر است. ( یادداشت مؤلف ). || حقیر. ( غیاث اللغات ). چیز اندک. ( یادداشت مؤلف ) :
فرهنگ عمید
۱. صوت، بانگ.
۲. کنده کاری در سنگ یا چوب.
۳. فرورفتگی یا شکاف روی هستۀ خرما.
۴. اصل و تبار مرد.
۵. کم.
* نقیر و قطمیر: [قدیمی]
۱. کم وبیش.
۲. [مجاز] همه چیز.
۳. [مجاز] همراه با تفضیل.
۲. کنده کاری در سنگ یا چوب.
۳. فرورفتگی یا شکاف روی هستۀ خرما.
۴. اصل و تبار مرد.
۵. کم.
* نقیر و قطمیر: [قدیمی]
۱. کم وبیش.
۲. [مجاز] همه چیز.
۳. [مجاز] همراه با تفضیل.
۱. صوت؛ بانگ.
۲. کندهکاری در سنگ یا چوب.
۳. فرورفتگی یا شکاف روی هستۀ خرما.
۴. اصل و تبار مرد.
۵. کم.
〈 نقیر و قطمیر: [قدیمی]
۱. کموبیش.
۲. [مجاز] همهچیز.
۳. [مجاز] همراه با تفضیل.
پیشنهاد کاربران
نَقیر : خال یا فرو رفتگی کوچکی است در پشت هسته خرما، گویی منقارى به آنجا زده اند ( قاموس قرآن ) ، چیز سبک و حقیر را با آن مثل زنند و نیز به معنی تراشه است.
دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " نَقیر" می نویسد : ( ( نَقیر:پرده نازک روی هسته ی خرما، مقداری بسیار اندک . کلمه کاربرد قرآنی دارد. ( أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذًا لَا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیرًا ) )
( ( خود همه عالم نقیری نیست ، پس بر نیک و بد
چیست این چندین نقاره و نقرگی بهرِ نَقیر ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 390. )
دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " نَقیر" می نویسد : ( ( نَقیر:پرده نازک روی هسته ی خرما، مقداری بسیار اندک . کلمه کاربرد قرآنی دارد. ( أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذًا لَا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیرًا ) )
( ( خود همه عالم نقیری نیست ، پس بر نیک و بد
چیست این چندین نقاره و نقرگی بهرِ نَقیر ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 390. )
پرده هسته خرما
از کوچیکی و بی ارزشی میاد
کلمات دیگر: