کلمه جو
صفحه اصلی

سعدان

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی از تیره گل سرخیان که دارای برگهای متناوب و گلهای محوری است و دارای اندامهای پرز آلود است و آن بومی افریقا است .
ابن مبارک طخار ستانی مکنی به ابو عثمان الضریر نحوی از روات علم و ادب وکوفی مذهب بود . اوراست : کتاب خلق الانسان - کتاب الوحوش . کتاب الارض و المیاه و البحار و الجبال - کتاب النقائض - کتاب الامثال - وی بسال ۲۲٠ هجری درگذشت .

فرهنگ معین

(سُ ) [ ع . ] (اِ. ) گیاهیست خاردار که شتر آن را با رغبت می خورد.

لغت نامه دهخدا

سعدان . [س َ ] (ع اِ) نام گیاهی است و آن نیکوتر علف شتر است و سعدان را خاری باشد و بدان پستان را تشبیه کنند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) :
که داند قدر سنبل تا نبیند
برسته همبرش سعدان و کنگر.

ناصرخسرو.


و رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
- مرعی ولا کالسعدان ؛ در حق شخصی گویند که به کمتر چیزی قناعت کند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).

سعدان . [ س َ ] (اِخ ) مشتری و زهره . دو ستاره اند. (مهذب الاسماء) (المنجد) :
دل او ثانی خورشید فلک دانم و باز
خلق او ثالث سعدان به خراسان یابم .

خاقانی .


رخ طالع اصل بی نور یافت
نظرهای سعدان از او دور یافت .

نظامی .



سعدان. [س َ ] ( ع اِ ) نام گیاهی است و آن نیکوتر علف شتر است و سعدان را خاری باشد و بدان پستان را تشبیه کنند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) :
که داند قدر سنبل تا نبیند
برسته همبرش سعدان و کنگر.
ناصرخسرو.
و رجوع به تحفه حکیم مؤمن شود.
- مرعی ولا کالسعدان ؛ در حق شخصی گویند که به کمتر چیزی قناعت کند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

سعدان. [ س َ ] ( اِخ ) مشتری و زهره. دو ستاره اند. ( مهذب الاسماء ) ( المنجد ) :
دل او ثانی خورشید فلک دانم و باز
خلق او ثالث سعدان به خراسان یابم.
خاقانی.
رخ طالع اصل بی نور یافت
نظرهای سعدان از او دور یافت.
نظامی.

سعدان. [ س َ ] ( اِخ )موضعی است از شروان. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
هم خلیفه فیض وبغداد است هم فیض کفش
دجله از سعدان و نیل از کردمان انگیخته.
خاقانی.

سعدان. [ س َ ] ( اِخ ) ابن مبارک طخارستانی مکنی به ابوعثمان الضریر نحوی. از روات علم و ادب و کوفی مذهب بود. از ابی عبیدة معمربن مثنی روایت کرد و از او محمدبن حسن بن دینار هاشمی روایت کرده. او راست :کتاب خلق الانسان. کتاب الوحوش. کتاب الارض والمیاه والبحار والجبال. کتاب النقائض. کتاب الامثال. وی بسال 220 هجری درگذشت. ( معجم الادباء ج 4 چ مصر ص 229 ). و رجوع به ابن الندیم و الموشح ص 130 و روضات ص 308 شود.

سعدان . [ س َ ] (اِخ ) ابن مبارک طخارستانی مکنی به ابوعثمان الضریر نحوی . از روات علم و ادب و کوفی مذهب بود. از ابی عبیدة معمربن مثنی روایت کرد و از او محمدبن حسن بن دینار هاشمی روایت کرده . او راست :کتاب خلق الانسان . کتاب الوحوش . کتاب الارض والمیاه والبحار والجبال . کتاب النقائض . کتاب الامثال . وی بسال 220 هجری درگذشت . (معجم الادباء ج 4 چ مصر ص 229). و رجوع به ابن الندیم و الموشح ص 130 و روضات ص 308 شود.


سعدان . [ س َ ] (اِخ )موضعی است از شروان . (غیاث ) (آنندراج ) :
هم خلیفه فیض وبغداد است هم فیض کفش
دجله از سعدان و نیل از کردمان انگیخته .

خاقانی .



فرهنگ عمید

دو سیارۀ سعد (مشتری و زهره ).
۱. گیاهی دارای برگ های متناوب و خارهای سه پهلو که شتر آن را به رغبت می خورد و بهترین علف برای شتران است.
۲. نوعی میمون.

دو سیارۀ سعد (مشتری و زهره).


۱. گیاهی دارای برگ‌های متناوب و خارهای سه‌پهلو که شتر آن ‌را به‌رغبت می‌خورد و بهترین علف برای شتران است.
۲. نوعی میمون.


دانشنامه عمومی

سعدان یک سرده از نخستی سانان است که در دورهٔ الیگوسن می زیسته است و به نسب مشترک میمونان بر قدیم و کپی ها مربوط است که در مجموع راست بینیان نامیده می شوند. سنگوارهٔ آن در غرب عربستان سعودی، نزدیک مکه در فوریهٔ سال ٢٠٠٩ میلادی پیدا شد.


کلمات دیگر: