درخت امرود
اربودار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
اربودار. [ اَ ] ( اِ مرکب ) درخت امرود را گویند، چه اربو امرود است و دار، درخت. ( برهان قاطع ) ( جهانگیری ). امرودبن :
بر سرچشمه پای اربودار
لیس فی الدار غیره دیار.
بر سرچشمه پای اربودار
لیس فی الدار غیره دیار.
لامعی.
رجوع به اربو شود.فرهنگ عمید
درخت گلابی، امرودبُن.
کلمات دیگر: