(مُ بَ رَ ) [ ع . مثابرة ] ۱ - (مص ل . ) پیوسته در کاری بودن . ۲ - پیشی گرفتن . ۳ - تحمل رنج و مشقت .
مثابرت
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مثابرت. [ م ُ ب َ رَ / م ُ ب ِ رَ ] ( ع اِمص ) مداومت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). پایداری. مداومت درکاری : چون از کسی قصد اصفهان احساس نمودی و دانستی که در مقاومت و مزاولت امکان و مقدرت دارد... پای مصابرت و مثابرت استوار کردی. ( محاسن اصفهان ص 97 ).
- مثابرت کردن ؛ مداومت کردن. پایداری کردن : مدت سه شبانروز محاربت مصابرت نمودند و بر مضاربت مثابرت کردند. ( جهانگشای جوینی ج 2 ص 178 ).
- مثابرت نمودن ؛ پایداری نشان دادن. مداومت کردن : امیر ناصرالدین در تحمل پایداری تکالیف آن اثقال و مقاسات شداید آن اشغال به وجهی مصابرت و مثابرت نمود که قوت بشریت از آن قاصر باشد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 25 ). و رجوع به مثابرة شود.
مثابرة. [ م ُ ب َ رَ ] ( ع مص ) بر کاری مداومت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). پیوسته برکاری بودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پیوسته بودن برکاری و لازم گرفتن آن را و مواظبت کردن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مثابرت شود.
- مثابرت کردن ؛ مداومت کردن. پایداری کردن : مدت سه شبانروز محاربت مصابرت نمودند و بر مضاربت مثابرت کردند. ( جهانگشای جوینی ج 2 ص 178 ).
- مثابرت نمودن ؛ پایداری نشان دادن. مداومت کردن : امیر ناصرالدین در تحمل پایداری تکالیف آن اثقال و مقاسات شداید آن اشغال به وجهی مصابرت و مثابرت نمود که قوت بشریت از آن قاصر باشد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 25 ). و رجوع به مثابرة شود.
مثابرة. [ م ُ ب َ رَ ] ( ع مص ) بر کاری مداومت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). پیوسته برکاری بودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پیوسته بودن برکاری و لازم گرفتن آن را و مواظبت کردن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مثابرت شود.
مثابرت . [ م ُ ب َ رَ / م ُ ب ِ رَ ] (ع اِمص ) مداومت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پایداری . مداومت درکاری : چون از کسی قصد اصفهان احساس نمودی و دانستی که در مقاومت و مزاولت امکان و مقدرت دارد ... پای مصابرت و مثابرت استوار کردی . (محاسن اصفهان ص 97).
- مثابرت کردن ؛ مداومت کردن . پایداری کردن : مدت سه شبانروز محاربت مصابرت نمودند و بر مضاربت مثابرت کردند. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 178).
- مثابرت نمودن ؛ پایداری نشان دادن . مداومت کردن : امیر ناصرالدین در تحمل پایداری تکالیف آن اثقال و مقاسات شداید آن اشغال به وجهی مصابرت و مثابرت نمود که قوت بشریت از آن قاصر باشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 25). و رجوع به مثابرة شود.
فرهنگ عمید
پیوسته بر کاری بودن، در کار مواظبت کردن.
کلمات دیگر: