کلمه جو
صفحه اصلی

نظر دادن

فارسی به انگلیسی

advise, comment, judge, pass, to express ones opinion, to make a comment, suggest

suggest, advise, comment, judge, pass


advise, comment, judge, pass


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - اظهار نظر کردن عقیده خود را درباره مسئله ای بیان کردن . ۲ - مهلت دادن واگذاشتن : سلطان بسخن او التفات نکرد و فرمود که من ایشان را نظر ندهم .

فرهنگ معین

( ~. دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) اظهار عقیده کردن ، عقیدة خود را بیان کردن .

لغت نامه دهخدا

نظر دادن. [ ن َ ظَ دَ ] ( مص مرکب ) رای خود اظهار کردن. ( یادداشت مؤلف ). اظهار نظر کردن. ابراز عقیده کردن. || تخفیف دادن در خراج : سلطان به سخن او التفات نکرد و فرمود که من ایشان را [ سلجوقیان را ] نظر ندهم که مرا از امثال ایشان اندیشه تواند بود. ( راحةالصدور راوندی ). نظر خواست از خراج سیستان و موفق نظر بداد هزارهزار درم. ( تاریخ سیستان ). رجوع به نظر شود.

پیشنهاد کاربران

نظر دادن به معنای رای دادن است

سلام دوستان
( من از برنامه ی فُدی خرسه درخواست کردم اما شما توجه نکردید میشه گاج چهارم کلاغ رو بزارین و به نظر پیشگوی من توجه کنید!!! ) ممنونم

Mnovif8go678ovi آمریکا و فرانسه بود
.



کلمات دیگر: