شکايت , دادخواهي , بد خلقي , لجاجت , لج , ادم ناراحت
شکوی
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
گله کردن، شکایت کردن، گله وناله، شکوه وشکایت
( اسم ) شکایت گله مندی .
گله کردن نالیدن زاریدن .
( اسم ) شکایت گله مندی .
گله کردن نالیدن زاریدن .
فرهنگ معین
(شَ ) [ ع . ] (اِمص . ) شکایت .
لغت نامه دهخدا
شکوی. [ ش َ وا ] ( ع اِمص ) گله. شِکوه. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). گله. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( غیاث ). گله مندی. گله گزاری. شکایت. اشتکاء. شکوه. تشکی. مُست. رفعقصه. رفع دعوی. گزرش. ( یادداشت مؤلف ) :
نی نی از بخت شکرها دارم
چند شکوی که شوک بی ثمراست.
چون بریده شد برای حلق دست
مرد زاهدرا در شکوی ببست.
شکوی. [ ش َ وا ] ( ع مص ) شکاة. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). گله کردن. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( المصادر زوزنی ) ( دهار ). || نالیدن. زاریدن. بنالیدن. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به شکاة و شکایة شود.
نی نی از بخت شکرها دارم
چند شکوی که شوک بی ثمراست.
خاقانی.
آهی از سر شکوی به اغراق چنان برکشد که از آن هر دیده گریان و هر اشک ناروان روان گردد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 444 ).چون بریده شد برای حلق دست
مرد زاهدرا در شکوی ببست.
مولوی.
|| بیماری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).شکوی. [ ش َ وا ] ( ع مص ) شکاة. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). گله کردن. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( المصادر زوزنی ) ( دهار ). || نالیدن. زاریدن. بنالیدن. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به شکاة و شکایة شود.
شکوی . [ ش َ وا ] (ع اِمص ) گله . شِکوه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گله . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث ). گله مندی . گله گزاری . شکایت . اشتکاء. شکوه . تشکی . مُست . رفعقصه . رفع دعوی . گزرش . (یادداشت مؤلف ) :
نی نی از بخت شکرها دارم
چند شکوی که شوک بی ثمراست .
آهی از سر شکوی به اغراق چنان برکشد که از آن هر دیده گریان و هر اشک ناروان روان گردد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 444).
چون بریده شد برای حلق دست
مرد زاهدرا در شکوی ببست .
|| بیماری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نی نی از بخت شکرها دارم
چند شکوی که شوک بی ثمراست .
خاقانی .
آهی از سر شکوی به اغراق چنان برکشد که از آن هر دیده گریان و هر اشک ناروان روان گردد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 444).
چون بریده شد برای حلق دست
مرد زاهدرا در شکوی ببست .
مولوی .
|| بیماری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شکوی . [ ش َ وا ] (ع مص ) شکاة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گله کردن . (آنندراج ) (غیاث ) (المصادر زوزنی ) (دهار). || نالیدن . زاریدن . بنالیدن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شکاة و شکایة شود.
کلمات دیگر: