کلمه جو
صفحه اصلی

گیلی

فرهنگ فارسی

( اسم ) پشته تل
دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک واقع در ۶۶ هزار گزی جنوب خاوری فرمهین و ۳٠ هزار گزی خاور اراک و کنار راه اراک به خمین محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر آب آن از قنات کوچکی تامین میشود . محصول عمد. آن : غلات بن شن انگور و سایر میوه جات است و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است .

فرهنگ معین

(اِ. ) پشته ، تل .

لغت نامه دهخدا

گیلی . (اِخ ) دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک . واقع در 66هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 30هزارگزی خاور اراک و کنار راه اراک به خمین . محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر، و سکنه ٔ آن 615 تن است . آب آن از قنات کوچکی تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات ، بنشن ، انگور و سایر میوجات است . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن قالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


گیلی . (ص نسبی ) گیلانی . از مردم سرزمین گیلان . منسوب به گیلان . (از برهان قاطع). از گیلان :
همه مرزبانان زرین کمر
بلوچی و گیلی به زرین سپر.

فردوسی .


چو شب گیل شد در گلیم سیاه
ورا زرد گیلی سپر گشت ماه .

اسدی (گرشاسب نامه ص 223).


به پیغمبر عرب یکسر مشرف گشت بر مردم
ز ترک و روم و روس و هند و سند و گیلی و دیلم .

ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 38).


چو زنبور گیلی کشیدند نیش
به زنبوره زنبور کردند ریش .

نظامی .


|| طایفه ای باشد از گلیم پوشان . (برهان قاطع). همان گیلی منسوب به گیلان است چه گلیم های گیلان در قدیم معروف بوده است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || (اِخ ) نام طایفه ای هم هست از ترکان . (برهان قاطع). نام قومی از مغولان و گویند نام امیری از امرای مغول است . (غیاث اللغات ). || (ص نسبی ، اِ) نوعی از اسبهای خوب و منسوب به گیلان چه در آنجا اسبهای نیکو باشد. (از غیاث اللغات ) (ازحاشیه ٔ خسرو و شیرین چ وحید ص 159) :
پس آنگه پای بر گیلی بیفشرد
ز راه گیلکان لشکر به در برد.

نظامی .


چو رهوار گیلیم از این پل گذشت
به گیلان ندارم سر بازگشت .

نظامی .


|| سپر و زوبین باشد. (انجمن آرا).
- سپر گیلی ؛ یا گیلی سپر، ساخته در گیلان یا متداول در آنجا :
سیاوش سپر خواست گیلی چهار
دو جوشن دگر ز آهن آبدار.

فردوسی .


بفرمود تا روزبانان در
برفتند با تیغ و گیلی سپر.

فردوسی .


سپرهای گیلی به پیش اندرون
همی از جگرشان بجوشید خون .

فردوسی .


همه برگشان پهن و زنگارگون
ز گیلی سپرها به پهنا فزون .

اسدی .


ازو هر بشیزه چو گیلی سپر
نه آهن نه آتش بر او کارگر.

اسدی .


|| در زبان دری به معنی پشته و تل نیز آمده است .(انجمن آرا ذیل کلمه ٔ گیلو).

گیلی. ( ص نسبی ) گیلانی. از مردم سرزمین گیلان. منسوب به گیلان. ( از برهان قاطع ). از گیلان :
همه مرزبانان زرین کمر
بلوچی و گیلی به زرین سپر.
فردوسی.
چو شب گیل شد در گلیم سیاه
ورا زرد گیلی سپر گشت ماه.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 223 ).
به پیغمبر عرب یکسر مشرف گشت بر مردم
ز ترک و روم و روس و هند و سند و گیلی و دیلم.
ناصرخسرو ( دیوان چ دانشگاه ص 38 ).
چو زنبور گیلی کشیدند نیش
به زنبوره زنبور کردند ریش.
نظامی.
|| طایفه ای باشد از گلیم پوشان. ( برهان قاطع ). همان گیلی منسوب به گیلان است چه گلیم های گیلان در قدیم معروف بوده است. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). || ( اِخ ) نام طایفه ای هم هست از ترکان. ( برهان قاطع ). نام قومی از مغولان و گویند نام امیری از امرای مغول است. ( غیاث اللغات ). || ( ص نسبی ، اِ ) نوعی از اسبهای خوب و منسوب به گیلان چه در آنجا اسبهای نیکو باشد. ( از غیاث اللغات ) ( ازحاشیه خسرو و شیرین چ وحید ص 159 ) :
پس آنگه پای بر گیلی بیفشرد
ز راه گیلکان لشکر به در برد.
نظامی.
چو رهوار گیلیم از این پل گذشت
به گیلان ندارم سر بازگشت.
نظامی.
|| سپر و زوبین باشد. ( انجمن آرا ).
- سپر گیلی ؛ یا گیلی سپر، ساخته در گیلان یا متداول در آنجا :
سیاوش سپر خواست گیلی چهار
دو جوشن دگر ز آهن آبدار.
فردوسی.
بفرمود تا روزبانان در
برفتند با تیغ و گیلی سپر.
فردوسی.
سپرهای گیلی به پیش اندرون
همی از جگرشان بجوشید خون.
فردوسی.
همه برگشان پهن و زنگارگون
ز گیلی سپرها به پهنا فزون.
اسدی.
ازو هر بشیزه چو گیلی سپر
نه آهن نه آتش بر او کارگر.
اسدی.
|| در زبان دری به معنی پشته و تل نیز آمده است.( انجمن آرا ذیل کلمه گیلو ).

گیلی. ( اِخ ) دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک. واقع در 66هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 30هزارگزی خاور اراک و کنار راه اراک به خمین. محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر، و سکنه آن 615 تن است. آب آن از قنات کوچکی تأمین میشود. محصول عمده آن غلات ، بنشن ، انگور و سایر میوجات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن قالیچه بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

فرهنگ عمید

تهیه‌شده از گیل؛ نمدی: ◻︎ چو شب گیل شد در گلیم سیاه / وُرا زرد گیلی سپر گشت ماه (اسدی: ۲۰۸).


۱. از مردم گیلان، گیلانی.
۲. (اسم ) نوعی اسب خوب منسوب به گیلان.
تهیه شده از گیل، نمدی: چو شب گیل شد در گلیم سیاه / وُرا زرد گیلی سپر گشت ماه (اسدی: ۲۰۸ ).

۱. از مردم گیلان؛ گیلانی.
۲. (اسم) نوعی اسب خوب منسوب به گیلان.


دانشنامه عمومی

گیلی روستایی تاریخی در بخش مرکزی شهرستان اراک از استان مرکزی است.
فهرست جمعیت شهر و روستاهای استان مرکزی
طبق سرشماری عمومی سال ۱۳۵۸ دارای ۲۸۰نفر (۹۷خانوار) می باشد.
این روستا در جادهٔ اراک – خمین در فاصله ۲۵ کیلومتری جنوب شرقی اراک مرکز استان مرکزی واقع شده است.

پیشنهاد کاربران

گیل یعنی پهلوان و گیلی یعنی پهلوانی
روستای گیلی در دهستان امان آباد بخش مرکزی شهرستان اراک در استان مرکزیست که در اصل روستای گبری بوده و تپه ای هم با نام قلعه گبری در آنجا موجود است.


کلمات دیگر: