کلمه جو
صفحه اصلی

نقا

فرهنگ فارسی

( اسم ) قطعه ای از رمل توده ریگ : چو جامه نگار گر شود هوا نقط زر شود بر او نقای او . ( منوچهری .د.چا.۸۴:۲ )
جمع نقاوه است ٠

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (اِ. ) تودة ریگ .

لغت نامه دهخدا

نقا. [ ن َ ] ( ع اِ ) ریگ توده ، یا ریگ توده پست محدب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). تثنیه آن ، نقوان و نقیان. ج ، انقاء، نقی.
- بنات النقا و شحمةالنقا ؛ کرمی است که در ریگ باشد. ( از منتهی الارب ).
|| استخوان بازو و یا هر استخوان با مغز. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نقو. ( اقرب الموارد ). ج ، انقاء.

نقا. [ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ نقاوة. رجوع به نُقاوَة شود.

نقا. [ ن َ ] (ع اِ) ریگ توده ، یا ریگ توده ٔ پست محدب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تثنیه ٔ آن ، نقوان و نقیان . ج ، انقاء، نقی .
- بنات النقا و شحمةالنقا ؛ کرمی است که در ریگ باشد. (از منتهی الارب ).
|| استخوان بازو و یا هر استخوان با مغز. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نقو. (اقرب الموارد). ج ، انقاء.


نقا. [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نقاوة. رجوع به نُقاوَة شود.


فرهنگ عمید

۱. ریگ، شن.
۲. پاکیزگی.


کلمات دیگر: