( صفت ) ۱ - بی دولت بی اقبال . ۲ - آنکه عمرش بیهوده سپری شده جمع روزگار رفتگان .
روزگار رفته
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~. رَ تِ ) (ص مر. ) کنایه از: ۱ - بخت برگشته ، بی اقبال . ۲ - کسی که عمرش بیهوده سپری شده .
پیشنهاد کاربران
روزگار رفته: عمر گذشته.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۳۴ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۳۴ ) .
روزگار گذاشتن: عمر سپری کردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۰۷ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۰۷ ) .
کلمات دیگر: