( صفت ) کسی که بسیار گوزد آنکه بسیار تیز دهد .
گوزو
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(ص مر. ) (عا. ) آن که زیاد می گوزد. کنایه از آدم بی اهمیت .
لغت نامه دهخدا
گوزو. ( ص نسبی ) آنکه بسیار گوزد. که بسیار تیز دهد. آنکه بسیار باد از او دفع شود. ( یادداشت مؤلف ).
واژه نامه بختیاریکا
تِرنا
پیشنهاد کاربران
گوزو =در گویش ترکی منطقه قشلاق چرخلو به بره گوزو میگویند.
Farty
ما توی زبان فارسی واژه ای داریم به اسم "گوزو"
به گفته چامسکی زبان آن چیزی هست که گویشور بومی زبان ازش در مکالمات روزمره استفاده میکنه، و این واژه وجود داره
هر چقدر هم که بخواید سانسورش کنید
لطفا عوض خواستن از کاربر که واژه ی معادل ارائه کنه، واژگان معادل درست رو برای هر لغتی، هرچند به نظرتون خجالت آور باشه ارائه بفرماییدو واقعیات رو نادیده نگیرید، زبان را هم سانسور نکنید.
به گفته چامسکی زبان آن چیزی هست که گویشور بومی زبان ازش در مکالمات روزمره استفاده میکنه، و این واژه وجود داره
هر چقدر هم که بخواید سانسورش کنید
لطفا عوض خواستن از کاربر که واژه ی معادل ارائه کنه، واژگان معادل درست رو برای هر لغتی، هرچند به نظرتون خجالت آور باشه ارائه بفرماییدو واقعیات رو نادیده نگیرید، زبان را هم سانسور نکنید.
در عرف به کسی زیاد میگوزد گویند
معمولا با خنده همراه است
گوزیسم = عارضه ی کسانی که به گوزیدن عادت کرده اند
گوزو = گوزنده
معمولا با خنده همراه است
گوزیسم = عارضه ی کسانی که به گوزیدن عادت کرده اند
گوزو = گوزنده
طبق گفته پروا :
کسی که میگوزد
کسی که میگوزد
کسی که کنترل کونشو از دست داده و سندرم کون بیقرار دارد
کلمات دیگر: