کلمه جو
صفحه اصلی

انهض

عربی به فارسی

درست شدن , برخاستن , بلند شدن , برخاست , رم دادن , از خواب بيدار شدن , حرکت دادن , بهم زدن , بهيجان در اوردن , ميگساري , بيداري


لغت نامه دهخدا

انهض. [ اَ هَُ ] ( ع اِ ) ج ِ نَهْض. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به معنی مابین منکب و شانه جای شتر. ( آنندراج ). رجوع به نهض شود.


کلمات دیگر: