کلمه جو
صفحه اصلی

توکل کردن


مترادف توکل کردن : اعتماد کردن، وکیل قرار دادن، وکالت دادن، تفویض کردن امر به خداوند ، کار خود به خداواگذاشتن، به امید خدا بودن

فارسی به انگلیسی

trust

مترادف و متضاد

depend (فعل)
وابسته بودن، مربوط بودن، موکول بودن، توکل کردن، منوط بودن

اعتماد کردن


وکیل قرار دادن، وکالت دادن


تفویض کردن (امر به خداوند)، کار خود به خداواگذاشتن، به امید خدا بودن


۱. اعتماد کردن،
۲. وکیل قرار دادن، وکالت دادن
۳. تفویض کردن (امر به خداوند)، کار خود به خداواگذاشتن، به امید خدا بودن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) کار خود بخدا حواله کردن .
تفویض کردن یله کردن رها کردن وا گذاشتن به او تعالی

لغت نامه دهخدا

توکل کردن. [ ت َ وَک ْ ک ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) واگذاشتن به خدا و پناوه به خدا کردن. ( ناظم الاطباء ): توکل کردن به خدا؛ تفویض کردن ، یله کردن ، رها کردن ، واگذاشتن به او تعالی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : ایزدتعالی بندگان را که راست باشند و توکل بر وی کنند... ضایع نماند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 215 ).
گر توکل می کنی در کار کن
کسب کن پس تکیه بر جبار کن.
مولوی.
در حذر شوریدن شور و شر است
رو توکل کن توکل بهتر است.
مولوی.
رو توکل کن تو با کسب ای عمو
جهد می کن کسب می کن مو به مو.
مولوی.
و کار به خدا واگذارد و به او توکل کند. ( مجالس سعدی ص 62 ).
افعال خلق چون به خطا منتهی شود؟
در کارها توکل اگر بر خدا کنند.
تأثیر ( از آنندراج ).
رجوع به توکل شود.

جدول کلمات

اتکال

پیشنهاد کاربران

اتکا . اتکال .


کلمات دیگر: