کلمه جو
صفحه اصلی

گوهرخیز

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که از آن جواهر بدست آید . ۲ - ابر .
دهی کوچکی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان .

لغت نامه دهخدا

گوهرخیز. [ گ َ / گُو هََ ] ( نف مرکب ) که گوهر از آن خیزد. که از آن گوهر برآید. که از آن گوهر به دست آید.

گوهرخیز. [ گ َ / گُو هََ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان. واقع در 38هزارگزی شمال باختری کرمان و 5هزارگزی شمال راه فرعی زرند به کرمان. سکنه آن 14 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

گوهرخیز. [ گ َ / گُو هََ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 38هزارگزی شمال باختری کرمان و 5هزارگزی شمال راه فرعی زرند به کرمان . سکنه ٔ آن 14 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


گوهرخیز. [ گ َ / گُو هََ ] (نف مرکب ) که گوهر از آن خیزد. که از آن گوهر برآید. که از آن گوهر به دست آید.


فرهنگ عمید

جایی که از آن گوهر به دست آید.


کلمات دیگر: