کلمه جو
صفحه اصلی

ته نشین شدن

فارسی به انگلیسی

deposit, settle, to settle

to settle


deposit, settle


فارسی به عربی

مقعد

مترادف و متضاد

settle (فعل)
فرو نشستن، ماندن، جا دادن، تصفیه کردن، معین کردن، مسکن گزیدن، تسویه کردن، فیصل دادن، ساکن کردن، مسکن دادن، واریز کردن، نشست کردن، مستقر شدن، مقیم کردن، مستقر ساختن، مقیم شدن، ته نشین شدن، تصفیه حساب کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ته نشستن .

لغت نامه دهخدا

ته نشین شدن. [ ت َه ْ ن ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) راسب شدن و درد گشتن. ( ناظم الاطباء ). ته نشستن. ( فرهنگ فارسی معین ).

جدول کلمات

رسوب


کلمات دیگر: