خيش , گاو اهن , شخم , ماشين برف پاک کن , شخم کردن , شيار کردن , شخم زدن , باسختي جلو رفتن , برف روفتن
محراث
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
آتش کاو
لغت نامه دهخدا
محراث. [ م ِ ] ( ع اِ ) محرث. ( منتهی الارب ). آتش کاو. ( منتهی الارب ). محراک. تنورآشور. چوبی که بدان آتش بهم زنند. سکه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). قلبه. فدان. ( ناظم الاطباء ). || محراث الحرب ؛ آنچه جنگ برانگیزد. ( منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
انبر.
کلمات دیگر: