کلمه جو
صفحه اصلی

پی جویی


مترادف پی جویی : استقصا، پیگیری، تفحص، جست وجو، ردیابی، کاوش

فارسی به انگلیسی

search

مترادف و متضاد

استقصا، پیگیری، تفحص، جستجو، ردیابی، کاوش


فرهنگ فارسی

عمل پی جو ۱- جستن اثر پا. ۲- جستجو تفحص کاوش .

← پی‌جویی کردن


فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) جست و جو، کاوش .

لغت نامه دهخدا

پی جوئی. [ پ َ / پ ِ ] ( حامص مرکب ) عمل پی جو. جستن اثر پا. مجازاً، جستجو. تتبع. تجسس. تفحص. فحص. تفتیش. گردش. کاوش. تعقیب.بازکاویدن. فحص ِ اثر. تجسس اثر. جستن از اثر پای.

فرهنگ عمید

رد و اثر چیزی را جستجو کردن.

فرهنگستان زبان و ادب

[عمومی] ← پی جویی کردن

پیشنهاد کاربران

اَپاریک، پیگیری، ادامه، و تمدید


کلمات دیگر: