کلمه جو
صفحه اصلی

خلج

فرهنگ فارسی

قبیله ای ترک که از قرن چهارم هجری در جنوب افغانستان کنونی بین سیستان و هند ساکن بودند.
نام گروهی از عربانست که ابتدائ از عدوان بودند پس عمر بن خطاب آنها را به حارث بن مالک بن النصر ملحق کرد و از این جهت خلج نامیده شدند زیرا آنها اختلاج از عدوان کردند .

لغت نامه دهخدا

خلج . [ خ ُ ل ُ ] (اِخ ) نام گروهی از عربانست که ابتداء از عدوان بودند، پس عمربن خطاب آنها را به حارث بن مالک بن النصر ملحق کرد و از این جهت خلج نامیده شدند؛ زیرا آنها اختلاج از عدوان کردند. (از منتهی الارب ).


خلج . [ خ ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ خلیج . (منتهی الارب ). رجوع به خلیج در این لغتنامه شود.


خلج . [ خ َ ] (ع مص ) کشیدن چیزی و بیرون کردن آن . || جنبانیدن . || با چشم کسی را اشاره کردن . یقال : خلجه بعینه . || مشغول کردن . سرگرم کردن . منه : خلجته امور الدنیا؛ مشغول کرد امور دنیا او را. || نیزه زدن . || از شیر بازکردن کودک یا بچه ٔ ناقه را. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || خلانیدن . (از منتهی الارب ).


خلج . [ خ َ ] (اِخ ) نام جایگاهی در نزدیکی عربه از نواحی زابلستان . (از معجم البلدان ). ظاهراً این نقطه جایگاه طایفه ٔ خَلَج بوده است . رجوع به ص 359 و 246 تاریخ سیستان شود : بوعلی کوتوال از غزنی با لشکری قوی برفت بر جانب خلج که از ایشان فسادها رفته بود در غیبت امیر تا ایشان را بصلاح آرد بصلح یا بجنگ . (تاریخ بیهقی ).


خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو. دارای 122 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری . و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بسربالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه دارای 261 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات است . شغل اهالی زراعت ، کرباس بافی و مالداری . راهش مالرو و از اسدآباد میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . دارای 107 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، نخود و بزرک . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنجا جاجیم بافی و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگوربخش سلوانا شهرستان ارومیه . دارای 220 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، حبوبات و توتون . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی آنجا جاجیم بافی و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وزرق بخش داران شهرستان فریدن . دارای 514 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).


خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قزل کچیلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان . دارای 173 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قزل اوزن . محصول آنجا غلات ،انگور و میوه . شغل اهالی زراعت ، گلیم و جاجیم بافی و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین . دارای 379 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ اوجاق . و محصول آنجا غلات مختصر، انگور و عسل . شغل اهالی زراعت ، قالی و جاجیم بافی . راهش مالرو با مختصر اصلاحات می توان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) نام قبیله ای ترک که در حدود قرن چهارم هجری در بین افغان حالیه و سیستان مسکن جستند. (یادداشت بخط مؤلف ) :
برآورد میلی ز سنگ وز گچ
که کس را به ایران ز ترک و خلج .

فردوسی .



خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از ایلات است که مسکن آنها در خلجستان قم می باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). بنابر قول انجمن آرای ناصری : نام طایفه ای از اتراک و در اصل مغولی ، قال آج یعنی همان گرسنه . این لغت ترکی است و اکنون در عراق جای این طایفه خلجستان نام دارد. رجوع به خلجستان شود.


خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از طوایف ایل قشقائی ایران و مرکب از 70 خانوار که در کوار مسکن دارند. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 83 شود.


خلج . [ خ َ ل َ ] (ع اِ) درد استخوان از ماندگی و کوفتگی و تباهی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).


خلج . [ خ َ ل َ ] (ع مص ) مبتلا گردیدن به درد استخوان از ماندگی و کوفتگی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).


خلج . [ خ َل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) دور. بعید. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).


خلج . [ خ َل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان . دارای 157 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت ، قالیچه و گلیم بافی و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


خلج . [ خ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَخلَج . رجوع به اَخلَج در این لغت نامه شود.


خلج. [ خ َ ] ( ع مص ) کشیدن چیزی و بیرون کردن آن. || جنبانیدن. || با چشم کسی را اشاره کردن. یقال : خلجه بعینه. || مشغول کردن. سرگرم کردن. منه : خلجته امور الدنیا؛ مشغول کرد امور دنیا او را. || نیزه زدن. || از شیر بازکردن کودک یا بچه ناقه را. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || خلانیدن. ( از منتهی الارب ).

خلج. [ خ َ ] ( اِخ ) نام جایگاهی در نزدیکی عربه از نواحی زابلستان. ( از معجم البلدان ). ظاهراً این نقطه جایگاه طایفه خَلَج بوده است. رجوع به ص 359 و 246 تاریخ سیستان شود : بوعلی کوتوال از غزنی با لشکری قوی برفت بر جانب خلج که از ایشان فسادها رفته بود در غیبت امیر تا ایشان را بصلاح آرد بصلح یا بجنگ. ( تاریخ بیهقی ).

خلج. [ خ ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَخلَج. رجوع به اَخلَج در این لغت نامه شود.

خلج. [ خ َ ل َ ] ( ع اِ ) درد استخوان از ماندگی و کوفتگی و تباهی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خلج. [ خ َ ل َ ] ( ع مص ) مبتلا گردیدن به درد استخوان از ماندگی و کوفتگی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

خلج. [ خ َ ل َ ] ( اِخ ) نام یکی از ایلات است که مسکن آنها در خلجستان قم می باشد. ( یادداشت بخط مؤلف ). بنابر قول انجمن آرای ناصری : نام طایفه ای از اتراک و در اصل مغولی ، قال آج یعنی همان گرسنه. این لغت ترکی است و اکنون در عراق جای این طایفه خلجستان نام دارد. رجوع به خلجستان شود.

خلج. [ خ َ ل َ ] ( اِخ ) نام یکی از طوایف ایل قشقائی ایران و مرکب از 70 خانوار که در کوار مسکن دارند. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 83 شود.

خلج. [ خ َ ل َ ] ( اِخ ) نام قبیله ای ترک که در حدود قرن چهارم هجری در بین افغان حالیه و سیستان مسکن جستند. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
برآورد میلی ز سنگ وز گچ
که کس را به ایران ز ترک و خلج.
فردوسی.

خلج. [ خ َ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بسربالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه دارای 261 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات است. شغل اهالی زراعت ، کرباس بافی و مالداری. راهش مالرو و از اسدآباد میتوان اتومبیل برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

خلج. [ خ َ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو. دارای 122 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات ، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

دانشنامه عمومی

خلج می تواند به موارد زیر اشاره کند:
خلج ها
زبان خلجی
دودمان خلجی

دانشنامه آزاد فارسی

خَلَج
(نیز: قلج) قوم ترک، از اقوام غُز. بخشی از این قوم در قرون اول اسلامی در اراضی میان هند و سیستان، یعنی نواحی جنوبی افغانستان، استقرار یافتند. خلج های افغانستان در بعضی جنگ های جلال الدین خوارزمشاه بر ضد مغولان شرکت داشتند. دولت های خلجی دهلی (۶۸۹ـ۷۲۰ق/۱۲۹۰ـ۱۳۲۰م) و مالوه (۸۳۹ـ۹۳۷ق/۱۴۳۶ـ۱۵۳۱م) در هندوستان، به دست اعقاب افغانی شدۀ خلج ها، یعنی احتمالاً غلجایی های جنوب افغانستان، تشکیل شده بود. خلج ها از قدیم ترین گروه های ترکان ایران به شمار می آیند و بیشتر در شهرستان های ساوه و قم و نهاوند و آباده سکونت دارند. در بعضی ایلات و طوایف چادرنشین نظیر قشقایی ها و افشارها نیز تیره هایی به همین نام وجود دارد. گفته می شود که ایل قشقایی از میان ترکان خلج برخاسته است. خلج های قم و ساوه بیشتر در خلجستان و روستاهای کنار رودخانۀ مزلقان چای و روستاهای بخش نوبران ساوه، خلج های نهاوند در اطراف خلج رود ناحیۀ خزل و خلج های آباده در بلوک قنقری سکونت دارند. زبان ترکان خلجستان قم نسبت به زبان های دیگر ترکان ایران، تفاوت هایی دارد. نام خلج های ساوه در ضمن حوادث ۸۰۶ـ۸۰۷ق به میان آمده است. خلج های ساوه حامی سلطنت سیدمحمد متولی بودند (۱۱۶۳ق). کلبعلی خان خلج پس از ورود آقامحمدخان قاجار به ساوه در ۱۱۹۹ق/۱۷۸۵م به او پیوست و در تصرف شهر قم شرکت کرد و پس از آن از طرف آقامحمدخان، حاکم قم شد. خلج های ساوه فوجی بزرگ از ارتش قاجاریه را تأمین می کردند و خوانین اصلی آن ها، از جملۀ صاحب منصبان نظامی دورۀ قاجاریه بودند. خلج های فارس در ۸۵۱ق/۱۴۴۷م به خدمت سلطان محمدمیرزا، نوادۀ شاهرخ تیموری، درآمدند. حکومت خلج های قنقری از دورۀ کریم خان زند و آقامحمدخان قاجار با دو خانواده از خوانین آنان بود. این حکومت تا سال های انقلاب مشروطیت و بعد از آن دوام آورد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خَلَج، قبیله ای از ترکان ساکن در ترکستان، افغانستان و ایران بودند.
ابن خرداذبه در نیمه اول قرن سوم از ییلاق خلجیه در جوار سرزمین خَرلُخ ها نام برده است. نام این قبیله به صورتهای دیگری نیز ضبط شده است، از جمله: جلبخ، خلخ، خلج، و خَلَخ. به نظر بکران، خلج تصحیف خلّخ است. آنان را قلج، خلچ و خلنجنیز نامیده اند. به نوشته اصطخری ،

پیشنهاد کاربران

روستایی در استان فارس شهرستان نیریز ر
بخش آباده ی طشک روستای تل ساربانی
قوم خلج فراوان است.

اصالت قوم خلج از ترکان قدیم در بیشکک وجنوب افغانستان و شمال هند میباشد. آنها پنجاه سال در هند حکومت کردند. در شعرهای سعدی و فردوسی از ایشان نام برده شده است. امروزه تعداد اندکی از آنها در مکانی بین قم و اراک و ساوه به نام خلجستان سکونت دارند. زبانشان همان ترکی ولی باستانی میباشد.

روستایی به اسم پرچستان خلج وجودادرد ، در شهر شوشتر که ساکنین آن خلج از طایفه ی گندزلو هستند.

طایفه خلج اصالت تاجیک دارد

زبان ما فارسی تاجیکی است نه ترکی



سلام روستایی هم در شهرستان فریدن اصفهان واقع شده است که با همین زبان ترکی مخصوص تکلم می کنند. لازم است تحقیقی هم در مورد این روستا صورت گیرد.

دربین اعراب خمسه استان فارس گروهی بنام خلج معروفند که جزیی از طایفه شیری ایل عرب خمسه می باشند، که گویا حدود ۲۰۰سال قبل از ترکان خلج به این طایفه مهاجرت کرده اند، و نام خانوادگی آنها هاشمی شیری می باشدودر قادرآباد و دشت مرغاب و روستای یاسچمن ازتوابع شهرستان خرم بید ساکن می باشند.

تش خلج طایفه سهراب ایل بزرگ لر بختیاروند
( خلج. سانی. رستم وند. سهرابی. . . . )

محل سکونت کمفه بخش سوسن و سرخاب
منطقه چلو شهر اندیکا
شهرستان مسجدسلیمان


شوشتر. اهواز. دشت بیگاوند *عقیلی*. گتوند. جنت مکان. سردار آباد.
چهارمحال بختیاری. اصفهان

طایفه سهراب ( سرخاب. سهرو. سرخی.
سرو. سراب* از قدیمی ترین طوایف ایل بزرگ بختیاروند است


روستای گچ خلج دهستان جهانگیری *زیلایی * مسجدسلیمان



روستایی در شهرستان فریدن به نام بتلیجه که اکسریت انها با فامیلی خلجی وترک زبان زندگی میکنند

سلام من اصالتا خلج هستم و خلج زبان
مردم ما تاریخی پر ماجرا اما متاسفانه فراموش شده دارند شاید جذاب ترین موضوع برای ترک شناسان یا قوم شناسان باشیم. . .
زبان ما زبانی شیرین اما سخت تلفظ است
ما نوشتار نداریم و این بزرگترین دلیلی ست که باعث شده در تاریخ مظلوم ترین واقع بشیم چون نوشتاری از ما باقی نمانده زبان خلجی امروز ک مسلما شاهد تحول زیادی بوده دارای حرف اوایی ست ک در هیچ زبان دیگری قابل مشاهده نیست حرفی ما بین حروف کاف قاف و خ حتما به همین علت ما نوشتاری نداشتیم و حالا بعد از گذشت هزاران سال تاریخ پر فراز و نشیب قوم خلج باید شاهد نابودی این زبان اصیل و زیبا باشیم. .
و اما توضیحی در مورد مردم این قوم
تا اونجا ک من میدونم مردمی خونگرم مهربان با ایمان و درستکار از لحاظ بدنی قوی و درشت اندام دارای ژنتیک و فونوتیک بسیار خوب هستن و در مواقع ضروری نترس و دلیر جنگاور و خشمگین. .
به دلیل رسم ازدواج داخل خود خلج ها این نسل ثبات بالا اما یکدستی ژنتیکی زیادی دارد. .
و اینجور ک من متوجه شدم در دوران باستان از سکاها و بعد ها در مناطق مختلف اسیا حضوری پراکنده داشتند و در تاریخ کاملا مظلوم

روستای خلج کرد که ۱۰۰#ساکنانش کرد هستن هم در شهرستان ماکو . . . مرز ترکیه. . . . قرار دارد

تیره خلج طایفه گندلی زی ایل لر اوشار
ساکن خوزستان



خلجی . یا غلجایی. قلجایی . یکی هست اصالت افغان پشتو زبان و زمان نادر شاه این قوم ب رهبری میروس خان هوتک قلجایی بر ایران حمله کرده و حدود ۷سال بر ایران حکومت کرده اما بعد از ب هم خوردن حکومتش مردم قومش هر کدام ب یک نوعی هویت خود را مخفی کردن وهر کدام در کوشه تی از سرزمین ایران ساکن شدن . امروزه بعضیها خود را عرب و بعضی ها ترک ویا غیره مینامند اما اصالت افغان پشتو زبان هستن

سلام
طبق مطالعات وتحقیقات تاریخ شناسان درمورد
قوم خلج، اصالت آنانرا آذربایجان شوروی وایران میدانندچون هم ترک زبان وهم چندشهروروستا بانام خلج آنجابه ثبت رسیده است

سلام
روستایی از توابع فریدن که به زبان ترکی صحبت می کنند خلج در ۲۰ کیلومتری شهر داران قرار گرفته است بسیار مهمان نواز و مهربان هستند

عشیره عرب خلج از قوم عرب در زمان عمر ابن خطاب در شبه جزیره عربستان زندگی می کردند
****
تمام خلج ها از یک نژاد نیستند
خلج عربستان
خلج لر
خلج ترک
خلج غز افغان
خلج پشتو افغان
خلج عربه زابل
خلج تاجیک

مانند اسم شیر در زبان فارسی
شیر::شیر جنگل
شیر::شیر خوردنی
شیر::شیر خشک
شیر ::شیر آب
شیر::اردشیر
شیر ::شیرویه
شیر::عصاره گیاه

*****
پا::لنگ
پا::پاییدن
پا::واحدی در اندازه گیری

خلج ( khelaj ) : [ اصطلاح چوپانی ] حیوانی که گوش سیاه همراه با دانه دانه های سفید دارد.

خلج کلمه عربی
خلیج::خلج



طایفه خلج در استان فارس از قوم تاجیک آریایی
زبان ما فارسی
ساکن در شهرهای فسا - داراب - شیراز. . . .

قشقایی ها ازبک هستند عزیز

روستای خلج از توابع بخش زنده رود شهرستان فریدن میباشد. زبان مردم این روستا تورکی بوده و سوغات این روستا عسل و لبنیات محلی است. روستای خلج زادگاه سردار رشید اسلام سرلشگر شهید حسین معصومی خلجی میباشد. روستای خلج شمالی ترین و مرتفع ترین نقطه شهرستان فریدن میباشد و آب و هوای آن در تابستان معتدل و در زمستان بسیار سرد میباشد. جهت کسب اطلاعات بیشتر از این روستا میتوانید به صفحه روستای خلج در ویکی پدیا و کانال و صفحه خلج در تلگرام و اینستاگرام مراجعه نمایید.

در یکی از طوایف ایلات عشای عرب خمسه استان فارس تیره بنام خلج می باشد حدودا 250 خانوار که شهرت آنها هاشمی شیری می باشد که در شهرستان خرم بید فارس در شهر قادرآباد و دشت مرغاب و روستای یاسچمن و نواحی عشایری تنگ حنا و دره انجیری و بنه یکه زندگی می کنند و به شغلهای دامداری و کشاورزی می پردازند. وبه زبان عربی خمسه تکلم می کنند که حدود 300 سال قبل ترک زبان واز ترکهای خلج نواحی مرکزی ایران شخصی بنام هاشم به همراه چند نفر دیگر به علت تبعید وارد طایفه شیری گردیده و ازدواج نموده و به علت مراودت و زندگی و کوچ نشینی با اعراب خمسه زبان ترکی فراموش و زبان عربی جایگزین شده و لی همچنان در محل زندگیشان به خلج معروف می باشند.

روستای پیربلوط در استان چهارمحال و بختیاری هم دارای فامیل بزرگی به نام خلجی هست

قل لی جان یا انسان بابدنهاهای پرمو.

نام یک روستا در نزدیکی شهر پلدختر لرستان نیز می باشد
بنظرم به خلیج شباهت دارد

خلج طایفه بزرگ ایل قشقایی ترک در روستای تل ساربانی در بخش حنا واقع در شهرستان آباده طشک از استان فارس است

خلج از ایلات ترک قشقایی بزرگ در روستای تل ساربانی وافع در بخش حنا شهرستان آباده طشک استان فارس است

خلج:نام مردمی ترک نژاد که به زبان ترکی خلجی صحبت می کنند

محمود کاشغری در "دیوان لغات الترک" گوید که که خلج ها تیره ای از ترکان و بسیار نزدیک به اوغوزان هستند. خلج ها را در فارسی "خلجیان" نیز گفته اند. درولایت تخارستان افغانستان جنوبی "سجستان" یا "سکا استان" و نیز در ولایت خلجستان ایران مرکزی و اطراف قم ساکن اند.

ابوالغازی بهادر در کتاب شجره تراکمه از حضور خلج ها در هندوستان سخن می گوید گروه های موسوم به خلجی اکنون در افغانستان زیست می کنند که به ترکی کهن خلجی سخن می گویند در منابع اسلامی موطن ترکان ساکن حد فاصل سیستان تا هندوستان وتخارستان وافعانستان جنوبی خلجستان کبیر نامیده شده است.
در کتاب�العالم من المشرق الی المغرب� مولف در ۴۴۷ ه. ق از خرگاه های دربلخ و بست وتخارستیان سخن می رود که به دامداری مشغول بودند بسیاری از خلج در حمله ی یعقوب صفاری به افغانستان قتل عام شدند ولی در دولت سامانیان و غزنویان این تیره از ترکان وارد اردو شدند .
به گفته ی ابوالفضل بیهقی سلطان محمود در حمله به هندوستان بسیاری از خلج ها را در اردوی خود از حولی خراسان به هندوستان برد و آنان را با غوریان متحد ساخت و شماری از آنان را در بنگال ساکن ساخت.
خلج ها درحمله ی مغول ها به ایران همراه خوارزمشاهیان از سمرقند دفاع کردند و در اواخر قرن نهم دسته دسته به سوی قفقاز و آسیای صغیر کوچ کردند امروز تنها تیره های خلج در اطراف شهر قم توانسته اند لهجه ی اصیل و کهن خود را حفظ کنند که تاسال ۱۳۴۶ بعنوان یکی از لهجه های آذربایجان شناخته می شد ولی دراین سال با تحقیقات گرهارد دورفر ( gerhard doer fer ) ترکی پژوه آلمانی بعنوان یک ( ( گویش مستقل ترکی ) ) باز شناخته شد که بسیاری از تکواژهای کهن ترکی ونیز قواعد متروک دستور زبان ترکی هم اکنون در این گویش حفظ شده است مهمترین ویژگی زبان ترک خلجی در آن است که بسیاری از ویژگی های ترکی باستان را در آواها حفظ کرده است امروزه با کوچ روستانشینان خلج به شهرهای بزرگ در کشورمان این زبان اصیل و کهن در معرض نابودی قرار دارد.
زین العابدین شیروانی در بستان السیاحه ( چاپ تهران۱۲۱۵ ه. ص ۲۷۳ ) از پراکندگی خلج ها در ایالت فارس، عراق عجم ، خراسان، کابل و توران ( آسیای میانه ) سخن می گوید صاحب فارسنامه ناصری نیز پراکندگی آنان در میان فشقائیان خبر داده است وا زدو خان نشین خلجستان به سرپرستی حاج علیقلی بیگ و میرزا قاسم بیک صحبت کرده است ( فارسنامه ناصری ، چاپ ۱۳۱۳ . ص۲۸۴ ) در کتب تاریخی مانند ظفرنامه شرف الدین یزدی ( ج۲، ص۵۷۳ ) وتاریخ گیتی گشا ( چاپ سعید نفیسی تهران ۱۳۱۷ ، ص۲۶۳ ) از پراگندگی خلج ها در اطراف ساوه، قم وکاشان سخن رفته است.

مورخان عصر غزنوی عتبی و بیهقی بارها از خلجها نام می برند وتوضیح میدهند که چگونه سلطان محمود غزنوی آنها را به اقتضای زمان به استخدام ارتش خود درآورد. اما پسرش سلطان مسعود مجبور شد درسال ۴۳۲ه/۱۰۴۰م لشکری را ازغزنه برای تنبیه آنان اعزام کند. جالب است که عتبی دراین موقع برآن است تا خلجها را با افغانها مربوط سازد امری که شگفت آور هم به نظر نمیرسد زیرا خلجها در همسایگی نزدیک به کانون قبیل۸ه ای افغانی در افغانستان شرقی می زیسته اند.
آشکار است که از این موقع یک روند همگون سازی خلجها با افغانهای پیرامونشان شروع می شود و به امری بسیار محتمل اما اثبات نشده یعنی تحول ترکان خلج به پشتو زبانان غلزایی یا قبایل غلزایی افغان منجر می شود ( گرچه ممکن است منشا و خواستگاه نژادی آنها در دوران قبل ازاسلام این گونه بوده باشد ) ( ۱ مینورسکی مطلبی را از جغرافیدان قرن ۷ه/۱۳م محمد بن نجیب بکران مولف جهان نامه نقل میکند مبنی بر این که ترکان خلههج ازمنطقه قرلق ( ترکستان ) به زابلستان مهاجرت کرده بودند اما دراین موقع قیافه ظاهری و زبان خود را با محیط جدیدشان تطبیق داده بودند یعنی زبان اصلیشان در حال تغییر و تحول بود . غوریان در لشکرکشی های خود ازافراد قبیله خلج بهره می گرفتند وسلطان غیاث الدین محمود موفق شد درسال ۶۰۲ه/۱۲۰۶م با مساعدت خلجها در فیروزکوه قدرت را به دست آورد.
یورش مغول ترکیب ناهمگونی ازاقوام در آسیای میانی و دنیای ایرانی پدید آورد به نظر می رسد موج فتوتحات مغولان عناصر خلج را به سوی غرب کشا نده باشد . در این ایام محمود بن نجیب بکران اقامتگاهها ی خلجها را نزدیک باورد یعنی ابیورد در حاشیه شمالی خراسان می داند که بدون شک آنها طی دوره کشمکشهای غوریان و خوارزمشاهیان جهت محا فظت از آن ایالت به آنجا آورده شدند . یک قبیله ازبک که نامش در آوانویسی روسی ( گلچی ) ضبط شده ممکن است حاکی از خاطره خلجها در این منطقه باشد که در آسیای مرکزی روسیه نیمه ( ق ۱۹ م ) ثبت گردیده است. از خلجها در کرمان وفارس از اواخر دوره سلجوقی به این طرف ذکری به میان می آید.
کوپرولو درمقاله اش راجع به خلجها چندین روستا را درآذربایجان و آناطولی وحتی یک روستا در کریمه نام میبرد که نام خلج را محفوظ نگه داشته اند . اما بهترین منطقه شنا خته شده درغرب که خلجها در آن سکونت دارند محلی است در ایران غربی که هنوز هم تحت نام �خلجستان� شناخته میشود . منطقه ای کوهستانی که در جنوب غربی تهران در مسیر همدان و در غرب ساوه واقع شده است و قسمت عمده شهرستانهای اراک و ساوه در استان یا ایالت مرکزی را در بر می گیرد . نه تنها در این منطقه بلکه همچنین در نواحی مجاور واقع در ایالت بختیاری از مناطق زاگرس مرکزی روستاهایی مشاهده می شود با نامهایی مانند خلج, خلج آباد و غیره که حاکی از منزلگاههای قدیمیتر اعضای قبیله خلج است. این خلجها ممکن است در دوره مغول یا حتی زودتر در این نواحی مستقرشده باشند چرا که ظفرنامه شرف الدین یزدی درباره کوچ نشینان خلج وعرب ساکن دراین منطقه صحبت می کند که در سال ( ۸۰۶ه /۱۴۰۳یا ۱۴۰۴ م ) به دربار تیمور فراخوانده شدند ( ۲. همین گویش ترکی باقیمانده خلجهاست که مینورسکی درسال ۱۹۰۶م و ۱۹۱۷م آن را ملاحظه کرده است .

خلج:قومی ترک نژاد که در ساخت ملل ترک آذربایجانی - ترک قشقایی - فارس ( تاجیک ایرانی ) - عرب ایرانی - پشتون ( غلزایی ) و تا حدودی لر و کرد مشارکت کرده اند

مناطقی که قوم ترک خلج ساکنند و هنوز زبان مادری خود را فراموش نکرده و آسیمیله نشده اند عبارتند از:

خلت آباد . قرمز چشمه . خسروان بالا . واشقان . تلخاب . درمنک . کشه . سفید آب . سربند. دارستان . بن چنار . ینگجه . محسن آباد . نادر آباد . سعد آباد . سقرجوق . فیض آباد . موسی آباد . محمد آباد . شورجه . مزرعه نو. بهارستان . خوراکآباد . کردیجان . سرهرود . ورسان . هزارآباد . سرخ ده . فوجرد . زیزگان. جوزه. موجان . منصورآباد . عیسی آباد . سفت . سفیدلاله . آقلک . چاهک . مهرزمین . اسفید . انجله . کاسوا . ونان . ونارچ . شانق . ده دیوان . جریک آقاچی . سلفچگان و شقالو وونارج قم

نام مناطقی که مردم خلج ساکنند ولی زبان مادری خود را فراموش کرده و آسیمیله شده اند:

خلج آباد قم . جلگه خلج خرم آباد . گج خلج شوشتر. جلگه خلج علیا و سفلی پلدختر . قادر خلج از همدان . خلج آباد نیزار . خلجان تبریز. خلجان سنقر کرمانشاه . خلجان شیراز. خلجان بالاو پائین در اراک . خلج عجم در ماکو . خلج نو در تهران . خلج در اورمیه. خلج در قزوین . خلج محله در آستارا. الخلج بستان آباد


خلجهای ترک نژاد عرب زبان شده خمسه استان فارس

خلجهای ترک نژاد پشتون زبان شده ( غلزایی ) افغانستان و پاکستان

خلجهای ترک نژاد ایل ترک قشقایی

سلسله خلجی:سلسله ای که ترکان خلج در هندوستان ایجاد کرده بودند

روستای خلج کرد ماکو هم مردمش خلج و ترک نژاد هستند ولی زبانشان کردی شده


کلمات دیگر: