کلمه جو
صفحه اصلی

کاکل


مترادف کاکل : زلف، طره، کوپله، گیسو، گیس، مو، کاکله، هل

فارسی به انگلیسی

forelock, topknot, tuft, crest, plume, shock

forelock, topknot


lock, plume, shock, topknot, tuft


فارسی به عربی

قمة

مترادف و متضاد

کاکله، هل


peak (اسم)
قله، نوک، راس، منتها درجه، ستیغ، حد اکثر، کاکل، کلاه نوک تیز

forelock (اسم)
سگدست، کاکل، موی پیشانی، میخ محور

frontlet (اسم)
پیشانی بند، کاکل، پیشانی اسب و غیره

foretop (اسم)
کاکل، موی پیشانی، نوک دگل جلو کشتی، کاکل اسب

pileum (اسم)
کاکل، کاکل چتری پرنده، چتر

scalp lock (اسم)
کاکل

topknot (اسم)
کاکل، گره زینتی روبان گیسو

topping (صفت)
عالی، ممتاز، با شکوه، کاکل

flocculate (صفت)
قلنبه، کلاله، کاکل، لخته شده

زلف، طره، کوپله، گیسو، گیس، مو


۱. زلف، طره، کوپله، گیسو، گیس، مو
۲. کاکله، هل


فرهنگ فارسی

موس سر، دستهای ا موی میان سرکه آنرابلندنگاه دارند، کلاله وکلالک هم گفته اند
( اسم ) موی میان سر ( مردان و چار پایان ) فش ( در چار پایان ) : [ کاکل بر الن تو چو مشکست بر سمن خوی بر عذار نغز تو چون قطره بروشی ] . ( وصاف الضره . سبک شناسی ۱٠۵ : ۲ ) یا کاکل ذرت . رشته های افشانی که بر سر میو. ذرت باشد دسته ای از الیاف که بر سر میو. ذرت ( بل ) است یا کاکل شمع . دودی که بر شمع باشد . [ سوی بزم ایاز آمد باین جمع پریشانتر ز چین کاکل شمع ] . ( زلی در آمدن محمود با حکیمان بسوی ایاز ) یا کاکل صبح . اول صبح آغاز بامداد : ( شور عجیبی در چمن از بلبل صبح است این شانه سزاوار خم کاکل صبح است ) . ( محمد قلی سلیم ) یا بر همزدن کاکل . پریشان کردن موی سر . یا کاکل کسی را شکستن . بر انگیختن او را بکاری ( یعنی موکشان بر سر کار کشیدن ) : [ کاکلم میشکند ذوق می آشامیها رعشه هر گاه بخاک از قدحم مل ریزد ] . ( سید حسین خالص )
گلهائی که در میان آب روید

فرهنگ معین

(کُ ) (اِ. ) موی سر، موی پیشانی .

لغت نامه دهخدا

کاکل. [ ] ( اِ ) کاله. بفارسی اسم قرع است و به شیرازی بطیخ را نامند و نیز اسم نوعی ورد است و گفته اند اسم جاورس است که به هندی کنگینی نامند. ( فهرست مخزن الادویه ).

کاکل. [ ک َ ] ( اِ ) کلک و قلم. ( از برهان ). || نی میان تهی را گویند که در میان آب میروید. ( برهان ) ( آنندراج ).

کاکل. [ ک ِ ] ( اِ ) گلهائی که در میان آب روید. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || طین سیاهی است که در ته حوض و نهر میباشد و نزد بعضی نباتی است که در آب روید و اول اصح است. ( فهرست مخزن الادویه ).

کاکل. [ ک ُ ] ( اِ ) موی میان سر پسران و مردان و اسب و استر و غیره باشد. ( برهان ) ( غیاث ) ( مهذب الاسماء ). موی تارک سر؛ از اینجهت تیری را که سرگذار باشد تیر کاکل ربا گویند. ( چراغ هدایت ). مؤلف آنندراج آرد: اهالی مازندران در زمان غلبه ٔسادات زیدیه و حکمرانی آنان به اقتفای آنان سر نتراشیدندی و گیسو داشتندی امیر تیمور بعد از تصرف مازندران در میان سادات و مقلدین امتیازی خواست مقلدین که کاکل داشتند بتکاکله معروف و موسوم شدند. کاکل و زلف خاصه در ایران متداول است. به خراسان و خوارزم کاکل دارند و زلف ندارند. کاکل را پرچم و کلاله و کله نیز در پارسی استعمال کرده اند. ( آنندراج ) :
بلبل و سرو و سمن یاسمن و لاله و گل
هست تاریخ وفات شه مشکین کاکل.
حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 369 ).
کاکل از بالانشینی رتبه ای پیدا نکرد
زلف از افتاده حالی همنشین ماه شد.
؟
تمامت دیار ترکستان... را پریشانی حال چون زلف دلبران خوبان و کاکل ترکان بود. ( تاریخ وصاف الحضره ).
فرقی میان کاکل و زلف بتان کجاست
شوریده را دماغ دل و انتخاب کو؟
جعفربیک ( از آنندراج ).
|| نوعی از گندم هم هست که حنطه رومی گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فهرست مخزن الادویه ) ( شعوری ج ص 249 ). || مشترک است میان حنطه رومیه و اشنان. ( فهرست مخزن الادویه ). || شوره گیاه را نیز گفته اند. ( برهان ) ( آنندراج ). شوره گیاه است که اشنان باشد و به عربی حمض خوانند. ( از برهان ). مؤلف آنندراج آرد: در سامی گفته یکی از اقسام شوره گیاه است صحرائی ، که فقرا خورند... و از فرهنگ ناصری آرد: خوردن آن در فارس متداول است و آن را به لغت نبطی قاقلی و به عربی قلام و بیونانی مروسیون و بپارسی شابانک نیز گفته اند. ( آنندراج ).

کاکل . [ ] (اِ) کاله . بفارسی اسم قرع است و به شیرازی بطیخ را نامند و نیز اسم نوعی ورد است و گفته اند اسم جاورس است که به هندی کنگینی نامند. (فهرست مخزن الادویه ).


کاکل . [ ک َ ] (اِ) کلک و قلم . (از برهان ). || نی میان تهی را گویند که در میان آب میروید. (برهان ) (آنندراج ).


کاکل . [ ک ِ ] (اِ) گلهائی که در میان آب روید. (برهان ) (ناظم الاطباء). || طین سیاهی است که در ته حوض و نهر میباشد و نزد بعضی نباتی است که در آب روید و اول اصح است . (فهرست مخزن الادویه ).


کاکل . [ ک ُ ] (اِ) موی میان سر پسران و مردان و اسب و استر و غیره باشد. (برهان ) (غیاث ) (مهذب الاسماء). موی تارک سر؛ از اینجهت تیری را که سرگذار باشد تیر کاکل ربا گویند. (چراغ هدایت ). مؤلف آنندراج آرد: اهالی مازندران در زمان غلبه ٔسادات زیدیه و حکمرانی آنان به اقتفای آنان سر نتراشیدندی و گیسو داشتندی امیر تیمور بعد از تصرف مازندران در میان سادات و مقلدین امتیازی خواست مقلدین که کاکل داشتند بتکاکله معروف و موسوم شدند. کاکل و زلف خاصه در ایران متداول است . به خراسان و خوارزم کاکل دارند و زلف ندارند. کاکل را پرچم و کلاله و کله نیز در پارسی استعمال کرده اند. (آنندراج ) :
بلبل و سرو و سمن یاسمن و لاله و گل
هست تاریخ وفات شه مشکین کاکل .

حافظ (دیوان چ قزوینی ص 369).


کاکل از بالانشینی رتبه ای پیدا نکرد
زلف از افتاده حالی همنشین ماه شد.

؟


تمامت دیار ترکستان ... را پریشانی حال چون زلف دلبران خوبان و کاکل ترکان بود. (تاریخ وصاف الحضره ).
فرقی میان کاکل و زلف بتان کجاست
شوریده را دماغ دل و انتخاب کو؟

جعفربیک (از آنندراج ).


|| نوعی از گندم هم هست که حنطه ٔ رومی گویند. (برهان ) (آنندراج ) (فهرست مخزن الادویه ) (شعوری ج ص 249). || مشترک است میان حنطه ٔ رومیه و اشنان . (فهرست مخزن الادویه ). || شوره گیاه را نیز گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). شوره گیاه است که اشنان باشد و به عربی حمض خوانند. (از برهان ). مؤلف آنندراج آرد: در سامی گفته یکی از اقسام شوره گیاه است صحرائی ، که فقرا خورند... و از فرهنگ ناصری آرد: خوردن آن در فارس متداول است و آن را به لغت نبطی قاقلی و به عربی قلام و بیونانی مروسیون و بپارسی شابانک نیز گفته اند. (آنندراج ).

فرهنگ عمید

دسته ای از موی میان سر که آن را بلند نگه دارند، موی جلو سر.

گویش مازنی

/kaakkel/ موی میان و جلوی سر - یال اسب & بالا و انتهای درخت یا هر چیز دیگر

۱موی میان و جلوی سر ۲یال اسب


بالا و انتهای درخت یا هر چیز دیگر


واژه نامه بختیاریکا

( کاکُل ) گُلاله

جدول کلمات

فش

پیشنهاد کاربران

توک

بش

فش، زلف، طره، کوپله، گیسو، گیس، مو، کاکله، هل


کلمات دیگر: