کلمه جو
صفحه اصلی

قرمز شدن

فارسی به انگلیسی

to become red, to blush, crimson


crimson, to become red, to blush

crimson


فارسی به عربی

احمر (فعل ماض ) , وهج

مترادف و متضاد

glow (فعل)
تابیدن، بر افروختن، تاب امدن، قرمز شدن، مشتعل بودن، نگاه سوزان کردن، در تب و تاب بودن

redden (فعل)
سرخ کردن، قرمز کردن، قرمز شدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - سرخ شدن ۲ - خجالت کشیدن .


کلمات دیگر: