کلمه جو
صفحه اصلی

کچ

فارسی به عربی

منحرف

مترادف و متضاد

bandy (صفت)
چنبری، کچ، خط خط، مخطط یا راه راه

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی است از تیر. خرزهره که چندین گونه دارد و همه دارا ی خاصیت قی آور و لینت هستند و در آسیا و جنوب اروپا و آمریکا میرویند . از این گیاه گلوکزیدی بنام سیمارین بدست آورده اند . تعداد کاسبرگها و گلبرگهای آن هر کدام ۵ عدد است . میوه اش مرکب از دو برگ. طویل است و دانه ها دارا ی طعم تلخ و سوزانی هستند . برخی گونه های این گیاه بعنوان گل زینتی کشت میشوند خانق الکلب قاتل الکلب اذاراقی ازاراقی کوچوله . توضیح : در برخی کتب کچوله مرادف با جوز القی ذکر شده که اشتباه است .
اسم فارسی جص است .اما صورتی و یا تحریفی است از گچ

فرهنگ معین

(کُ ) (اِ. ) فلس ماهی .

لغت نامه دهخدا

کچ . [ ] (اِ) صورت زشت باشد که طفلان را بدان ترسانند. (اوبهی ). چنین است در فرهنگ خطی اوبهی ، اما مصحف و محرف کُخ است . رجوع به کخ شود.


کچ . [ ک َ ] (اِ) اسم فارسی جص است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اما صورتی و یا تحریفی است از گچ . رجوع به گچ شود.


کچ . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باهو کلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. جلگه ای و گرمسیر. سکنه 250 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


کچ . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. جلگه ای و گرمسیر. سکنه 250 تن . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


کچ . [ ک ُ ] (اِ) فلوس ماهی باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). فلس ماهی . (ناظم الاطباء). پولک ماهی . فلس . (یادداشت مؤلف ). درم ماهی .


کچ . [ ک ُ ] (اِ) مهره ٔ سفیدی خال را گویند که قماربازان بر طاس اندازند و بدان برد و باخت کنند. (لغت محلی شوشتر خطی ).


کچ. [ ک ُ ] ( اِ ) فلوس ماهی باشد. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ). فلس ماهی. ( ناظم الاطباء ). پولک ماهی. فلس. ( یادداشت مؤلف ). درم ماهی.

کچ. [ ک ُ ] ( اِ ) مهره سفیدی خال را گویند که قماربازان بر طاس اندازند و بدان برد و باخت کنند. ( لغت محلی شوشتر خطی ).

کچ. [ ک ُ ] ( اِخ ) دهی است در ناحیه بارفروش مازندران. ( سفرنامه مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 119 و ترجمه آن ص 160 ).

کچ. [ ] ( اِ ) صورت زشت باشد که طفلان را بدان ترسانند. ( اوبهی ). چنین است در فرهنگ خطی اوبهی ، اما مصحف و محرف کُخ است. رجوع به کخ شود.

کچ. [ ک َ ] ( اِ ) اسم فارسی جص است. ( تحفه حکیم مؤمن ). اما صورتی و یا تحریفی است از گچ. رجوع به گچ شود.

کچ. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. جلگه ای و گرمسیر. سکنه 250 تن. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

کچ. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باهو کلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. جلگه ای و گرمسیر. سکنه 250 تن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

کچ . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است در ناحیه ٔ بارفروش مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 119 و ترجمه ٔ آن ص 160).


دانشنامه عمومی

کُچ-گوشه - زاویه


کچ ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کچ (هندوستان) منطقه ای در گجرات هند
کشتی کچ گونه ای ورزش

دانشنامه آزاد فارسی

کُچ (Koch)
گروه های قومیِ کشاورز، ساکن در شمال شرقی هندوستان و بنگلادش، شامل گارو۱ها، جایجونگ۲ ها و موران۳ ها. برخی از آنان پدرتبار و برخی مادرتبارند. برخی نیز خود را متعلق به کاست هندوی جنگجویان می دانند (کشتریه۴)، که بالاترین کاست در نظام کاستی هندویان است. کچ ها به زبان بنگالی سخن می گویند و هندو به شمار می آیند.
GaroJaijongMoranKshatriya

واژه نامه بختیاریکا

( کُچ (کُچکو) ) از اصواتی فراخوانی سگ اگر مکرر ادا شود
( کُچ + ) پستانک قدیمی
( کُچ ) ( تم ) ؛ تاول
( کَچ ) ( صت ) ؛ کج؛ ناراست
( کُچ ) ظرف گود

پیشنهاد کاربران

در منطقه رشت تاجیکستان واژه "کُچ" به آدم رسپیگرا میگویند.

در میمند شهربابک به سنگ های که با آن اجاق اتش می سازند و به توله سگ سانان kochمی گویند

کچ در جنوب به معنی نرمه باسن میباشد

[کوردی] به معنی دختر

این واژه در جنوب کرمان به معنی باسن میباشد


کلمات دیگر: